17-03-2020، 1:08
فرار از کرونا ۹
رفقای داستان رفتن به لس آنجلس آمریکا!........
و باز هم افراد در هواپیما.....
از اون ور تو ایران امیرحسین فیشنگ کرده بود و فتا دنبالش بود.....
امیر حسین با پولی که تونست از حساب بانکی مردم بزنه جت مخصوص خرید و زنگ زد به محمّد.....
امیرحسین : الو سلام ممد چه خبرا؟
محمّد : رفتیم آمریکا :-)
امیر حسین: تا دیروز بودی تو آنگولا امروز آمریکا؟
محمّد : خودت خوب میدونی کرونا همه جا رو گرفته بنابرین رفتیم جنگ با منشا کرونا....
امیر حسین : حالا کجای آمریکا رفتید منم بیام؟
محمّد : تا دیروز میخواستی ایران بمونی حالا میخوای همراه ما بشی؟
امیر حسین : حالا که دیگه میخوام بیام اشکالی داره؟
محمّد : نه.بهت نیاز داریم سریع تر بیا لس آنجلس میریم هنوز تو هواپیما هستیم رسیدیم خونه اجاره کردیم آدرسو بهت میدم....
امیر حسین : باشه فعلا خداحافظ
محمّد : خداحافظ
امیرحسین فوراً با جت مخصوص راهی لس آنجلس شد......
محمّد جاشو با آرزو عوض کرد تا پیش صدرا بشینه قضیه رو بهش بگه.....
محمّد : میخوام بهت مژده بدم....
صدرا : مژده بده شاد شیم D-:
محمّد : امیر حسین میخواد بیاد آمریکا بهم زنگ زد....
صدرا : خیلیم عالی.... ولی اون که راضی نبود بیاد؟ حتما یه کاری کرده...... اومدنش بی دلیل نیست....
محمّد : بزار بهش زنگ بزنم....
محمّد : الو امیر حسین یه سوال؟ چرا میخوای بیای آمریکا؟
امیر حسین : بگم براتون مشکلی پیش نمیاد؟
محمّد : نه.بگو راحت باش.....
امیر حسین : با فیشینگ مال مردمو دزدیدم....
محمّد : ای وای من.یه خلاف کار دیگه به جمع ما اضافه شد.... ما خودمون خلاف کاریم ما بانک مرکزی آنگولا رو زدیم....
امیر حسین : واقعا؟
محمّد : آره.بیا منتظرتیم....
امیر حسین : تو راهم فعلا....
محمّد : خداحافظ...
صدرا : چی شد؟
محمّد : فیشینگ....
صدرا : یه خلافکار دیگه D-:
و بعد که ناهارشونو خوردن مشغول گپ و گفتگو شدن و چند ساعتی خوابیدن....
از اونور تو آمریکا دو تا دوست صدرا بودن @aysan666666 و دوست صمیمیش @"**GHAZAL**" که برای زندگی تو لس آنجلس به مدّت یه سال رفتن آمریکا که آقای ترامپ همچین تحریمشون کرد که از زندگی تو آمریکا پشیمون شدن و تو مدّتی که اونجا زندگی میکردن کلافه شده بودن تا اینکه......
تقریبا یه روزی دوستان تو هواپیما بودن راستی سلاح هاشونو تو آنگولا دوستان گذاشتن کم کم بعد یه روز اعصاب خورد کن به آمریکا رسیدن...
صدرا تازه یادش اومد غزل و آیسان لس آنجلس بودن و زنگ زد بهشون....
صدرا : سلام آیسان...
آیسان : سلام....
صدرا : چه خبرا؟
آیسان : این رئیس جمهور آمریکا اعصابمو خراب کرده هی مارو تحریم میکنه...
صدرا : ای داد... راستی ما تو آمریکاییم میخواستیم چند روزی مزاحمت بشیم و اینکه یه پیشنهاد بهت بدم....
بعد از این ماجراها اونا به خونه آیسان و غزل رفتن و صدرا ماجرا رو کامل توضیح داد و بعد به آیسان و غزل پیشنهاد داد که بیان به باند خلافکاریشون و آیسان و غزل قبول کردن.... بعد چند ساعت امیرحسین اومد به لس آنجلس و به محمّد زنگ زد و محمّد آدرس خونه آیسان و غزلو بهش داد و صدرا با امیرحسین گپ زد و به اونم پیشنهاد داد به باند خلافکاریش به پیونده و امیرحسین هم قبول کرد.....
و همشون تا شب با هم خوشو بش کردن و گپ زدن درباره سفراشونو کارایی که انجام دادن و بعد از گذروندن یه روز سخت استراحت کردن و خوابیدن تا فردا نقشه هاشونو بکشن و اینکه با کجاها باید حمله کنن....
و صدرا باز این سخنو آویزه گوش بقیه کرد : هرگز از فقرا دزدی نکنید فقط از پولدارا تا دلتون میخواد دزدی کنید و یکمی از سهم دزدی تونو به فقرا بدید....
ادامه دارد.....
رفقای داستان رفتن به لس آنجلس آمریکا!........
و باز هم افراد در هواپیما.....
از اون ور تو ایران امیرحسین فیشنگ کرده بود و فتا دنبالش بود.....
امیر حسین با پولی که تونست از حساب بانکی مردم بزنه جت مخصوص خرید و زنگ زد به محمّد.....
امیرحسین : الو سلام ممد چه خبرا؟
محمّد : رفتیم آمریکا :-)
امیر حسین: تا دیروز بودی تو آنگولا امروز آمریکا؟
محمّد : خودت خوب میدونی کرونا همه جا رو گرفته بنابرین رفتیم جنگ با منشا کرونا....
امیر حسین : حالا کجای آمریکا رفتید منم بیام؟
محمّد : تا دیروز میخواستی ایران بمونی حالا میخوای همراه ما بشی؟
امیر حسین : حالا که دیگه میخوام بیام اشکالی داره؟
محمّد : نه.بهت نیاز داریم سریع تر بیا لس آنجلس میریم هنوز تو هواپیما هستیم رسیدیم خونه اجاره کردیم آدرسو بهت میدم....
امیر حسین : باشه فعلا خداحافظ
محمّد : خداحافظ
امیرحسین فوراً با جت مخصوص راهی لس آنجلس شد......
محمّد جاشو با آرزو عوض کرد تا پیش صدرا بشینه قضیه رو بهش بگه.....
محمّد : میخوام بهت مژده بدم....
صدرا : مژده بده شاد شیم D-:
محمّد : امیر حسین میخواد بیاد آمریکا بهم زنگ زد....
صدرا : خیلیم عالی.... ولی اون که راضی نبود بیاد؟ حتما یه کاری کرده...... اومدنش بی دلیل نیست....
محمّد : بزار بهش زنگ بزنم....
محمّد : الو امیر حسین یه سوال؟ چرا میخوای بیای آمریکا؟
امیر حسین : بگم براتون مشکلی پیش نمیاد؟
محمّد : نه.بگو راحت باش.....
امیر حسین : با فیشینگ مال مردمو دزدیدم....
محمّد : ای وای من.یه خلاف کار دیگه به جمع ما اضافه شد.... ما خودمون خلاف کاریم ما بانک مرکزی آنگولا رو زدیم....
امیر حسین : واقعا؟
محمّد : آره.بیا منتظرتیم....
امیر حسین : تو راهم فعلا....
محمّد : خداحافظ...
صدرا : چی شد؟
محمّد : فیشینگ....
صدرا : یه خلافکار دیگه D-:
و بعد که ناهارشونو خوردن مشغول گپ و گفتگو شدن و چند ساعتی خوابیدن....
از اونور تو آمریکا دو تا دوست صدرا بودن @aysan666666 و دوست صمیمیش @"**GHAZAL**" که برای زندگی تو لس آنجلس به مدّت یه سال رفتن آمریکا که آقای ترامپ همچین تحریمشون کرد که از زندگی تو آمریکا پشیمون شدن و تو مدّتی که اونجا زندگی میکردن کلافه شده بودن تا اینکه......
تقریبا یه روزی دوستان تو هواپیما بودن راستی سلاح هاشونو تو آنگولا دوستان گذاشتن کم کم بعد یه روز اعصاب خورد کن به آمریکا رسیدن...
صدرا تازه یادش اومد غزل و آیسان لس آنجلس بودن و زنگ زد بهشون....
صدرا : سلام آیسان...
آیسان : سلام....
صدرا : چه خبرا؟
آیسان : این رئیس جمهور آمریکا اعصابمو خراب کرده هی مارو تحریم میکنه...
صدرا : ای داد... راستی ما تو آمریکاییم میخواستیم چند روزی مزاحمت بشیم و اینکه یه پیشنهاد بهت بدم....
بعد از این ماجراها اونا به خونه آیسان و غزل رفتن و صدرا ماجرا رو کامل توضیح داد و بعد به آیسان و غزل پیشنهاد داد که بیان به باند خلافکاریشون و آیسان و غزل قبول کردن.... بعد چند ساعت امیرحسین اومد به لس آنجلس و به محمّد زنگ زد و محمّد آدرس خونه آیسان و غزلو بهش داد و صدرا با امیرحسین گپ زد و به اونم پیشنهاد داد به باند خلافکاریش به پیونده و امیرحسین هم قبول کرد.....
و همشون تا شب با هم خوشو بش کردن و گپ زدن درباره سفراشونو کارایی که انجام دادن و بعد از گذروندن یه روز سخت استراحت کردن و خوابیدن تا فردا نقشه هاشونو بکشن و اینکه با کجاها باید حمله کنن....
و صدرا باز این سخنو آویزه گوش بقیه کرد : هرگز از فقرا دزدی نکنید فقط از پولدارا تا دلتون میخواد دزدی کنید و یکمی از سهم دزدی تونو به فقرا بدید....
ادامه دارد.....