امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان لَمسِ چّشمآن یآر

#8
#LamsCheshmant
#part-11


#(ماهان)Mahan))
حالت عصبی رادوین به آرتینو وقتی موهای محیا باز شد رو دیدم.. خندم گرفته بود... اون که نمیدونه بین محیا و آرتین چه رابطه ای وجود داره....
محیارو بردم تو اتاقش و رو تخت گذاشتمش که دیدم آرتین تو چار چوب در ایستاده و داره نگاهش میکنه ...گاهی به آرتین حسودی میکردم که انقدر خوب هوای محیا رو داره...لبخندی بهش زدمو دستمو به شونش زدم..:
-خوب میشه بابا این هفت تا جون داره...
آرتین با لبخند محوی نگاهشو از محیا گرفت و نگاهم کرد....
از اتاق رفتم بیرون...حالا بیا اینارو آروم کن...شروع کردم آروم کردن دنیا و رها تهشم با هزار زور و دروغ فرستادمشون رفتن...ارمان و رامتینم بعد از پرسیدن حال محیا رفتن...
رفتم سمت اتاقمون که دیدم رویا خوابه...لبخندی بهش زدم...
رفتم کنارش رو تخت دراز کشیدمو بغلش کردم که خودشو تو بغلم جمع کرد... خندم گرفت...عادت داشت هیجا راحت نمیخوابید جز بغل من...منم عادت کرده بودم به بغل کردنش....روی سرشو بوسیدم...اروم پلکام گرم شد و روهم افتاد...
#(آرتین)(Artin)
با تکون خوردن دست محیا که تو دستم بود بیدار شدم..ساعت 7 بود..بیدار شده بود...بلند شد نشست..شروع کرد مالوندن چشماش یه خمیازه هم کشید که دهنش اندازه غار علیصدر باز شد...موهاشم پخش و پلا دورش بودو لباسشم چروک چروک بود..خندم گرفت...با گیجی نگام کرد و جوری که انگار روح دیده باشه..چشاش گرد شد و با جیغ جیغ گفت :
-تو کککیییی؟؟؟؟؟اینجا چیکار میکنی؟؟؟چرا دست منو گرفتی؟؟؟...الان زنگ میزنم 115 که برادران محترم و پر تلاش نیروی انتظامی جر وا جرت کنن...من داییم تو سپاه کار میکنه...کاری نکن بگم اعدامت کنن.. سریع اعتراف کن زوووددد؟؟؟میخوای منو بدزدی؟؟؟تو مگه خودت خواهر مادر نداری؟؟؟
با بهت داشتم نگاش میکردم... اینم یه ریز داشت فک میزد.....
-اصن ببین جامعمون روبه فساد و نابودیه؟؟؟چه معنی میده تو که محرم من نیسی دستمو بگیری؟؟؟؟هههاااننن چرا حرف نمی زنی مگه لالی؟؟؟؟
دیگه رسما داشت چرت و پرت میگفت...دستمو به نشونه سکوت اوردم بالا که شالش و درست کرد و مودب نشست...دیگ واقعا چشام داشت از کاسه در میومد...اخه این حرکت چه ربطی به حرف من داشت..پوووفففف:///
-ضربه زیادی رو مخت تاثیر گذاشته....


ادامه دارد...

ببخشید بخاطر تاخیر از این ب بعد پارت گذاری هر روز انجام میشع.
دست کم ده پله بالایی تو واسم از همهSmile
پاسخ
 سپاس شده توسط mahkame ، Lowin


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان لَمسِ چّشمآن یآر - Asal_ap - 17-07-2020، 17:07

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان