12-09-2020، 19:42
سال 1943
12 سپتامبر
ادوارد:ببین خانوم سه سال از بودنت داخل این خرابخونه ی کوفیت گذشته! و تو هیچی نگفتی.
دینا:چیزی ندارم که بگم.
ادوارد:بعد سه سال شنیدن اون جملات مسخره نباید این کوفتی هارو بشنوم!
دینا:چرا منو اعدام نمیکنین؟
ادوارد:چون میدونیم که یک چیزی رو. از ما قایم کردی.
دینا:شما نازی ها همیشه اینطوری حرف میزنین؟
ادوارد:ببین روس ها دارن جلو روی میکنن،امریکایی ها به جمع دشمنان ما پیوستن،ما فقط ایتالیا و بلژیک رو داریم.
دینا:به من چه ربطی داره؟
ادوارد:به تو بیشتر از به ما ربط داره اشغال!
روز بعد
ادوارد:امروز آخرین روزیه که قراره از تو بازجویی بکنم،ده ها کمونیسم عوضی و یهود رو اونجا گذاشتم و بعد از این که تو به جمعشون پیوستی همتون رو یه جا اعدام میکنیم.
12 سپتامبر
ادوارد:ببین خانوم سه سال از بودنت داخل این خرابخونه ی کوفیت گذشته! و تو هیچی نگفتی.
دینا:چیزی ندارم که بگم.
ادوارد:بعد سه سال شنیدن اون جملات مسخره نباید این کوفتی هارو بشنوم!
دینا:چرا منو اعدام نمیکنین؟
ادوارد:چون میدونیم که یک چیزی رو. از ما قایم کردی.
دینا:شما نازی ها همیشه اینطوری حرف میزنین؟
ادوارد:ببین روس ها دارن جلو روی میکنن،امریکایی ها به جمع دشمنان ما پیوستن،ما فقط ایتالیا و بلژیک رو داریم.
دینا:به من چه ربطی داره؟
ادوارد:به تو بیشتر از به ما ربط داره اشغال!
روز بعد
ادوارد:امروز آخرین روزیه که قراره از تو بازجویی بکنم،ده ها کمونیسم عوضی و یهود رو اونجا گذاشتم و بعد از این که تو به جمعشون پیوستی همتون رو یه جا اعدام میکنیم.