23-05-2021، 18:31
به نام خدا
ژنرال پرشینگ یکی از یکی از افسرهای مشهور آمریکا بود. او در ارتش آمریکا بود، و در جنگ جهانی اول در اروپا جنگید.
بعد از مرگ او، بعضی از مردم زادگاهش میخواستند یاد او را گرامی بدارند، بنابراین آنها مجسمهی بزرگی از او که بر روی اسبی قرار داشت ساختند.
یک مدرسه در نزدیکی مجسمه قرار داشت، و بعضی از پسربچهها هر روز در مسیر مدرسه و برگشت به خانه از کنار آن میگذشتند. بعد از چند ماه بعضی از آنها هر وقت که از کنار مجسمه میگذشتند شروع به گفتن «صبح به خیر پرشینگ» کردند، و به زودی همهی پسرهای مدرسه این کار (سلام کردن به مجسمه) را انجام میداند.
در یک روز شنبه یکی از کوچکترین این پسرها با مادرش به فروشگاه میرفت. وقتی که از کنار مجسمه گذشت گفت: صبح به خیر پرشینگ، اما ایستاد و به مادرش گفت: مامان، من پرشینگ را خیلی دوست دارم، اما آن مرد خندهدار که بر پشتش سواره کیه؟
._.
ژنرال پرشینگ یکی از یکی از افسرهای مشهور آمریکا بود. او در ارتش آمریکا بود، و در جنگ جهانی اول در اروپا جنگید.
بعد از مرگ او، بعضی از مردم زادگاهش میخواستند یاد او را گرامی بدارند، بنابراین آنها مجسمهی بزرگی از او که بر روی اسبی قرار داشت ساختند.
یک مدرسه در نزدیکی مجسمه قرار داشت، و بعضی از پسربچهها هر روز در مسیر مدرسه و برگشت به خانه از کنار آن میگذشتند. بعد از چند ماه بعضی از آنها هر وقت که از کنار مجسمه میگذشتند شروع به گفتن «صبح به خیر پرشینگ» کردند، و به زودی همهی پسرهای مدرسه این کار (سلام کردن به مجسمه) را انجام میداند.
در یک روز شنبه یکی از کوچکترین این پسرها با مادرش به فروشگاه میرفت. وقتی که از کنار مجسمه گذشت گفت: صبح به خیر پرشینگ، اما ایستاد و به مادرش گفت: مامان، من پرشینگ را خیلی دوست دارم، اما آن مرد خندهدار که بر پشتش سواره کیه؟
._.