12-04-2013، 16:28
سلام خداجون اون عصر...زیر بارون...یادته بهت چی گفتم؟اگه یادته خب پس چرا جوابمو ندادی؟بخاطرحرفای اونروزم ازت معذرت میخوام ولی قبول کن که توهم خیلی اذیتم کردی خداجونم ازت خواهش میکنم به فاطمه بگودیگه اینکارارو نکنه خواهش می کنم ازت کمکش کن فراموشم کنه خداجون خودت می دونی که دیگه مث گذشته ها نیس نمی تونم مث قدیما باشم اصلا ازم متنفرش کن اره وهمینطورم عسل می دونیکه نمی تونم بینشون یکیو انتخاب کنم بذار هردوشون ازم متنفرشن وهمینطورم عشقم اره بذا اونم ازم متنفرشه ولی خدا جونم به عشقم بگو که چقددوسش دارم بهش بگو که عشقمو باورکنه حالا که تنهام کردی خدا نذار اونایی که دوسشون دارمم تنها شن s روهم سر عقل بیار که دیگه ازاین غلطانکنه خداجون ببخشید باوجوداینکه تو کنارمی ولی هنوز از تنهایی حرف میزنم کمک فراموش کنم می دونیکه چیومیگم حداقل یه بار به حرفم گوش کن یه بار صدای شکستن دلمو بشنو یه بار واسه قلبم مرهم شو می دونیکه باتمام وجودم باورت دارم عشقمو تنها نذار همیشه وهمه جا کنارش باشه اگه علی جوکرخواس دوباره عاشق شه کمکش کن عاشق کسی بشه که لیاقتشوداشته باشه کسیکه اشکشو درنیاره منم ولش کن فقط تنهاش نذار...وبهش بفهمون که هر ثانیه دارم هزار بار ازعشقش میمیرم...