20-04-2013، 15:51
(آخرین ویرایش در این ارسال: 20-04-2013، 15:54، توسط ashkyakhee.)
پرسید به خاطر چه زنده هستی با این که دلم می خواست با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو بهش گفتم به خاطر هی چیز پرسید پس به خاطر کی زنده هستی با این که دلم فریاد میزد به خاطر تو با بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ کس ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زندست
امروز بازهم سیگار کشیدم!
آرام، زیاد، با احساس...
همه ی تورا ، همه ی آنچه که از تو با من باقی مانده بود را دود کردم
با همین بهمن های کوچک دوست داشتنی...
بازهم پاسخ نَـئشه ی من به این سوال مسخره :
مــرگ یا زندگــی ؟!
قطعآ مــرگ
امروز بازهم سیگار کشیدم!
آرام، زیاد، با احساس...
همه ی تورا ، همه ی آنچه که از تو با من باقی مانده بود را دود کردم
با همین بهمن های کوچک دوست داشتنی...
بازهم پاسخ نَـئشه ی من به این سوال مسخره :
مــرگ یا زندگــی ؟!
قطعآ مــرگ