◇شعرِ (نمیشود کاری کرد) از کتاب برای من غمگین نشوید:
جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمیشود
یک فضای خالی
و حتی در بهترین لحظهها
و عالیترین زمانها
میدانیم که هست
بیشتر از همیشه
میدانیم که هست
جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمیشود
و ما
در همان فضا
انتظار میکشیم و
انتظار میکشیم.
.
.
.
◇شعرِ (اولین شعر پس از سکوت)از کتاب آویزان از نخ:
شصت و چهار روز و شب
در آن مکان.
شیمی درمانی،
آنتی بیوتیک، جریان خون
در کاتتر.
سرطان خون.
کی؟ من؟
در هفتاد و دو سالگی این فکر احمقانه را داشتم
که با آرامش در حین خواب خواهم مرد
اما
خدایان نقشه خودشان را دارند.
زیر دستگاه می نشینم،
داغون، نیم زنده
هنوز در جستجوی الهامم
اما فقط برای چند لحظه به زندگیام بازگشتهام
دیگر هیچچیز مثل همیشه نیست
من دوباره متولد شدهام
تنها چند روز بیشتر
و چند شب دیگر را
دنبال می کنم
مثل
همین
یکی.
.
.
.
◇شعر (پس می خواهی نویسنده شوی)از کتاب سوختن در آب غرق شدن در آتش:
اگر علیرغم همه چیز
از درونت نمی شکفد
انجامش نده.
اگر ناخواسته از قلب و ذهن و دهان و دلت
بیرون نمی آید
انجامش نده.
اگر مجبوری ساعتها بنشینی
و به صفحهی کامپیوترت خیره شوی
یا پشت ماشین تحریرت قوز کنی
و دنبال کلمه بگردی
انجامش نده.
اگر دنبال پول و شهرتی
انجامش نده.
اگر دنبال جلب توجه زنهایی
انجامش نده.
اگر مجبوری بنشینی و بارها و بارها بازنویسی کنی
انجامش نده.
اگر حتا فکر کردن به نوشتن برایت کار شاقی است
انجامش نده.
اگر سعی می کنی که شبیه کس دیگری بنویسی
فراموشش کن.
اگر مجبوری صبر کنی تا از درونت بجوشد
بعد صبورانه دوباره به انتظار بنشینی
یا اینکه هرگز از درونت نمیجوشد
به فکر یک کار دیگر باش.
اگر مجبوری بار اول برای زنت
دوست دختر یا دوست پسرت
یا پدر و مادرت یا هرکس دیگر بخوانی
هنوز آمادگیاش را نداری.
مانند خیلی نویسندههای دیگر نباش
مانند هزاران آدمی که اسم خودشان را نویسنده گذاشتهاند نباش
کند و خستهکننده و پرمدعا نباش
نگذار عشق به خود از پا درت بیاورد
کتابخانههای جهان از دست امثال تو
آنقدر خمیازه کشیدهاند که خوابشان برده
خودت را به جمع آنها اضافه نکن
این کار را نکن
مگر از اینکه روحت مثل موشک بیرون بیاید
یا ساکت ماندن به سمت دیوانگی، خودکشی یا جنایت بکشاندت
یا اینکه خورشید درونت
در حال سوزاندن وجودت است
زمانی که واقعا وقتش برسد
و یا اگر برگزیده باشی
خودش راهش را پیدا میکند
و تا وقتی که بمیری یا درونت بمیرد
کارش را ادامه می دهد
راه دیگری وجود ندارد
و هیچوقت دیگر هم وجود نداشته است.
جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمیشود
یک فضای خالی
و حتی در بهترین لحظهها
و عالیترین زمانها
میدانیم که هست
بیشتر از همیشه
میدانیم که هست
جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمیشود
و ما
در همان فضا
انتظار میکشیم و
انتظار میکشیم.
.
.
.
◇شعرِ (اولین شعر پس از سکوت)از کتاب آویزان از نخ:
شصت و چهار روز و شب
در آن مکان.
شیمی درمانی،
آنتی بیوتیک، جریان خون
در کاتتر.
سرطان خون.
کی؟ من؟
در هفتاد و دو سالگی این فکر احمقانه را داشتم
که با آرامش در حین خواب خواهم مرد
اما
خدایان نقشه خودشان را دارند.
زیر دستگاه می نشینم،
داغون، نیم زنده
هنوز در جستجوی الهامم
اما فقط برای چند لحظه به زندگیام بازگشتهام
دیگر هیچچیز مثل همیشه نیست
من دوباره متولد شدهام
تنها چند روز بیشتر
و چند شب دیگر را
دنبال می کنم
مثل
همین
یکی.
.
.
.
◇شعر (پس می خواهی نویسنده شوی)از کتاب سوختن در آب غرق شدن در آتش:
اگر علیرغم همه چیز
از درونت نمی شکفد
انجامش نده.
اگر ناخواسته از قلب و ذهن و دهان و دلت
بیرون نمی آید
انجامش نده.
اگر مجبوری ساعتها بنشینی
و به صفحهی کامپیوترت خیره شوی
یا پشت ماشین تحریرت قوز کنی
و دنبال کلمه بگردی
انجامش نده.
اگر دنبال پول و شهرتی
انجامش نده.
اگر دنبال جلب توجه زنهایی
انجامش نده.
اگر مجبوری بنشینی و بارها و بارها بازنویسی کنی
انجامش نده.
اگر حتا فکر کردن به نوشتن برایت کار شاقی است
انجامش نده.
اگر سعی می کنی که شبیه کس دیگری بنویسی
فراموشش کن.
اگر مجبوری صبر کنی تا از درونت بجوشد
بعد صبورانه دوباره به انتظار بنشینی
یا اینکه هرگز از درونت نمیجوشد
به فکر یک کار دیگر باش.
اگر مجبوری بار اول برای زنت
دوست دختر یا دوست پسرت
یا پدر و مادرت یا هرکس دیگر بخوانی
هنوز آمادگیاش را نداری.
مانند خیلی نویسندههای دیگر نباش
مانند هزاران آدمی که اسم خودشان را نویسنده گذاشتهاند نباش
کند و خستهکننده و پرمدعا نباش
نگذار عشق به خود از پا درت بیاورد
کتابخانههای جهان از دست امثال تو
آنقدر خمیازه کشیدهاند که خوابشان برده
خودت را به جمع آنها اضافه نکن
این کار را نکن
مگر از اینکه روحت مثل موشک بیرون بیاید
یا ساکت ماندن به سمت دیوانگی، خودکشی یا جنایت بکشاندت
یا اینکه خورشید درونت
در حال سوزاندن وجودت است
زمانی که واقعا وقتش برسد
و یا اگر برگزیده باشی
خودش راهش را پیدا میکند
و تا وقتی که بمیری یا درونت بمیرد
کارش را ادامه می دهد
راه دیگری وجود ندارد
و هیچوقت دیگر هم وجود نداشته است.