امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دفع طغیان طوایف بلوچ در عهد شاه سلطان حسین

#1
دفع طغیان طوایف بلوچ در عهد شاه سلطان حسین
اما دربار صفوى، هنگامى که اوضاع به نهایت انفجار مى‏رسید و آش بیش از حد شور مى‏شد، کوشش مى‏کرد براى کنترل امور، از سرداران سرسخت و بى باک که شمارشان در دربار بسیار محدود بود، استفاده کند. چنانکه براى دفع طغیان طوایف بلوچ، از گرگین خان گرجى بهره جست که در گرایشهاى مسلکى و تربیت نظامیش، رحم و شفقت و اجتناب از ظلم معنایى نداشت. شورش طوایف بلوچ، کرمان را معروض غارت و خطر کرد «1190 ق / 1697 م» و حتى دامنه آن به حوالى یزد رسید. گرگین خان که به عنوان والى کرمان، با اکراه دفع این شورش را پذیرفته بود، در زمان شاه سلیمان والى دست نشانده پادشاه کارتیلى در گرجستان بود که بر اثر دسیسه‏هاى موضعى، سلطنت خود را از دست داد و به دربار اصفهان پناه آورد. وى جنگجویى شجاع، بى باک، اما بى تدبیر بود و نسبت خود را به خاندان بقراطیان مى‏رساند. نخست برادرش لئون را به دفع بلوچ روانه کرد و سپس خود در رأس قوایى دیگر به کرمان وارد شد. بلوچها را تعقیب و شکست سختى داد. سرهاى عده‏اى از رؤساى آنها را هم به نشان پیروزى به دربار اصفهان فرستاد. اما خود براى استقرار نظم در کرمان ماند. چون قندهار مورد تهاجم بلوچها واقع شد، به حکم شاه از کرمان بدان جانب عزیمت کرد. قندهار در عین حال مورد ادعاى پادشاهان هند بود، و طوایف غلزایى«غلجایى» آن دیار، که از سوى حاکم ایرانى قندهار به سبب پیروى از اهل سنت، مورد اخاذى و اهانت و تعدى واقع بودند، از دوام حاکمیت ایران بر قندهار راضى به نظر نمى‏رسیدند. از این رو با شاهزاده میر علم خان، فرزند اورنگ زیب که در آن ایام حکمران کابل بود، مذاکراتى براى دریافت کمک براى اعلام طغیان به عمل آوردند. شاه ایران که گرگین خان را براى استقرار نظم به قندهار روانه کرد، به یک معنى، او را حکمران تمام خراسان و قندهار نمود. گرگین خان با عبور از صحراى لوت از کرمان به قندهار وارد شد. بلوچهاى قندهار و فرمانده آن که میر سمندر نام داشت، بلافاصله اظهار انقیاد کردند. اما طایفه غلجایى که عنصر نا آرام ولایت و طالب جدایى از ایران بود، همچنان به مقاومت ادامه مى‏داد. میر ویس پسر شاه علم، کلانتر قندهار بود که با هند هم روابط تجارى داشت. وى در ظاهر نسبت به حکمران جدید اظهار طاعت کرد، اما در نهان خیال شورش داشت؛ حکومت هند هم که طالب الحاق قندهار بود، میر ویس را تشویق و تحریک مى‏کرد. خشونت گرجیهاى گرگین نسبت به غلزاییها، آن طوایف را به شورش واداشت، اما گرگین موفق به فرو نشاندن آن شد و میر ویس را توقیف و به عنوان عنصر خطرناک به اصفهان فرستاد. با آن که حاکم جدید قندهار از دربار ایران خواسته بود که او را تحت الحفظ داشته باشند، اما میر ویس با پرداخت رشوه به اطرافیان شاه، و شفاعت رشوه گیران نزد شاه، توانست خود را از مهلکه نجات دهد. شاه نادان او را بخشید و اجازه سفر به مکه و انجام فرایض حج داد، پس از آن هم میر ویس را به عنوان کلانتر به قندهار فرستاد.

میر ویس در بازگشت عناصر ناراضى را گرد خود جمع آورد، گرگین خان را اغفال و او را به قتل آورد «1122 ق / 1710م» و بر قندهار چیره شد. پس از آن نیز طى یک سلسله حوادث، محمود خان افغان، به اصفهان، تختگاه صفوى دست یافت و شاه خود شخصاً تاج و تخت به بیگانه بخشید. (رجوع کنید به مقاله استیلاى افغانها). بدون شک سوء سیاست سلطان حسین و اعمالش محرک عمده این شورشهاى ضد شیعى بود، اما ضعف و درماندگى ارتش صفوى در دفع این شورشها ناشى از وضع نابسامان اخلاقى و اجتماعى عصر هم بود که بقاى دولت قزلباش را، با آن همه افراط و تفریط که در اواخر عهد خویش در شیوه زمامدارى نشان داده بود، از مدتها پیش از آغاز فرمانروایى شاه سلطان حسین، غیر قابل تحمل مى‏ساخت. دولت صفوى پیرو علایم ضعف و فتور و انحطاط به نحو بارزى نمایان شده و آن را به طور مقاومت ناپذیرى در سراشیبى سقوط و انقراض قرار داده بود. حکومت مذهبى ودین سالار که بانیان این سلسله پى افکندند، اندک اندک جاى خود را به دولتِ سالاران دین و مذهب سپرد؛ در نتیجه همچون هر حکومت مبتنى بر قدرت مطلقه، ظلم و فساد در آن رخنه داشت و آن را به ورطه از هم پاشیدگى سوق مى‏داد. نشان این اضمحلال، پیش از عهد شاه سلطان حسین، از همان سالهاى آغازین سلطنت شاه عباس اول هم به نحو چشمگیرى بارز بود؛ با آنکه عوامل دیگرى نظیر تزلزل روحیه ارتش، فقدان مراکز مقاومت در برابر اغتشاشهاى داخلى، میل شدید امیران درگاه به راحت طلبى و ثروت اندوزى، در ایجاد و اسباب این انحطاط بى تأثیر نبود، اما عامل عمده و مهم در این پاشیدگى، خشونت ورزى و بى تسامحى حکومت نسبت به اتباع مذاهب و ادیان و اقلیتها بود. این عامل که به نوبه خود، ناشى از استحاله دولت دین سالار به دولت سالار مذهبان بود، بروز چنین فجایع و قساوتهایى را علیه شهروندان دگر اندیش الزام آور مى‏ساخت.
نتیجه آن که، شاه سلطان حسین در دوره زمامداریش مواجه با شورشهاى داخلى و خارجى شد و تنها چاره کار آن دید که در 12 محرم 1135 به فرح آباد، نزد محمود افغان رود و تاج و تخت تسلیم بیگانه نماید.

شاه سلطان حسین نیز از پادشاهان بد نام و بى لیاقت ایران است. وى مردى بى کفایت، ضعیف النفس و عارى از هر گونه رأى و تدبیر و اندیشه بود. مانند پدرش مغلوب رأى زنان حرم سرا و خواجه سرایان مى‏شد؛ عوام پرورى در عهد صفویه چنان ریشه‏هاى عمیق در تار و پود افکار و زوایاى اندیشه و عمل دوانده بود، که بانیان آن را نیز عوام زده و خرافه پرست کرده بود، چنانکه شاه سلطان حسین به دعا و سحر و جادو بیشتر باور داشت تا به اراده و عزم و تدبیر مردان مجرب. دوره او، اوج نفوذ ملاهاى بى خبر از امور مملکت، اما مدعى، و رواج بازار خرافات و عقاید سخیفه است. دوره صفوى، به ویژه در اواخر عهد خود، چنان بار گرانى از باورهاى عقیده آزار و اندیشه کش بر جاى گذاشت که هنوز هم پس از چندین سده، سنگینى آن بر شانه هاى خم شده ایران زمین و ساحت دین و شریعت حَقه احساس مى‏شود.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  سلطان سلیمان عثمانی که بود ؟
  «خرم سلطان» کیست و نقش او در افول امپراتوری عثمانی چیست؟
  اوضاع حکومت و سپاه در عهد شاه سلطان حسین
  شاه سلطان حسین پادشاه مالی نالایق
  شاه سلطان حسین صفوى
  سهم خرافات در سقوط صفویه/ آبگوشت شاه سلطان حسین که سپاهیان را نامرئی می‌کرد!
  سریال ترکی پرطرفدار و جنجال‌برانگیز درباره سلطان عثمانی (حریم سلطان)
  انتفاضه شعبانیه ( تنها قیام ملی بر ضد صدام حسین که به شدت سرکوب شد )
  مهدی حسین زاده پارتیزان باکویی
  سلطان جاسوسان جهان و بوریس ساوینکوف

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان