امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تفسیر سوره ی قمر

#1
سوره قمر [54]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 55 آيه است‏
محتواى سوره:
اين سوره به خاطر مكى بودنش بحثهايى از مبدأ و معاد دارد، و مخصوصا بيانگر كيفرهاى گروهى از اقوام پيشين است كه بر اثر لجاجت و عناد و پيمودن راه كفر و ظلم و فساد يكى، پس از ديگرى، به عذابهاى كوبنده الهى گرفتار و هلاك شدند.
و به دنبال هر يك از اين سرگذشتها جمله وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ ما قرآن را براى تذكر، آسان ساختيم آيا كسى هست كه متذكر شود» تكرار مى‏كند تا درسى باشد براى مسلمين و كفار.
و بطور كلى محتواى اين سوره را در چند بخش مى‏توان خلاصه كرد:
1- آغاز سوره كه از مسأله نزديكى قيامت و موضوع «شق القمر» و اصرار مخالفان در انكار آيات الهى سخن مى‏گويد.
2- در بخش ديگر از نخستين قوم سركش و متمرد و لجوج يعنى «قوم نوح» و مسأله طوفان بصورت فشرده‏اى بحث مى‏كند.
3- بخش ديگر داستان قوم «عاد» و عذاب دردناك آنها را شرح مى‏دهد.
4- در چهارمين بخش سخن از قوم «ثمود» و مخالفت آنها با پيامبرشان «صالح»، و همچنين «معجزه ناقه» و بالاخره مجازات آنها با «صيحه آسمانى» است.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 26
 5- سپس به سراغ قوم «لوط» مى‏رود، و ضمن اشاره گويا و فشرده‏اى به كفر و انحراف اخلاقى آنها، به قسمتى از عذاب دردناكشان اشاره مى‏كند.
6- در بخش ديگر سخن بسيار كوتاهى از «آل فرعون» و مجازات آنها آمده است.
7- و در آخرين بخش مقايسه‏اى ميان اين اقوام و مشركان مكّه و مخالفان پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده، آينده خطرناكى را كه در صورت ادامه اين راه در پيش دارند بازگو مى‏كند، و سوره را با شرح قسمتى از مجازات مجرمان در قيامت و پاداشهاى عظيم پرهيزكاران پايان مى‏دهد.
نامگذارى سوره به «قمر» به مناسبت نخستين آيه سوره است كه از «شق القمر» بحث مى‏كند.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام مى‏خوانيم: «هر كس سوره «اقتربت» را يك روز در ميان بخواند روز قيامت در حالى برانگيخته مى‏شود كه صورتش همچون ماه در شب بدر است، و هر كس آن را هر شب بخواند افضل است، و در قيامت نور و روشنائى صورتش بر ساير خلايق برترى دارد».
مسلما اين درخشندگى صورت در صحنه قيامت نشانه ايمان قوى و راستينى است كه در سايه تلاوت اين سوره و تفكر و سپس عمل به آن حاصل شده است نه تلاوت خالى از انديشه و عمل.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
 (آيه 1)- ماه شكافته شد! در آيه نخست، از دو حادثه مهم سخن به ميان آمده: يكى نزديك شدن قيامت است كه عظيمترين دگرگونى را در عالم آفرينش همراه دارد و سر آغازى است براى زندگى نوين در جهان ديگر، جهانى كه عظمت و گستردگى آن براى ما زندانيان عالم دنيا قابل درك و توصيف نيست.
و حادثه ديگر معجزه بزرگ «شق القمر» است كه هم دليلى است بر قدرت خداوند بزرگ بر هر چيز و هم نشانه‏اى است از صدق دعوت پيغمبر گراميش.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 27
 مى‏فرمايد: «قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت»! (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ).
قابل توجه اين كه سوره گذشته (سوره نجم) با جمله‏هائى پيرامون نزديكى قيامت پايان گرفت أَزِفَتِ الْآزِفَةُ و اين سوره با همين معنى آغاز مى‏شود و اين تأكيدى است بر اين موضوع كه قيامت نزديك است. گرچه در مقياس عمر دنيا ممكن است هزاران سال طول بكشد، اما توجه به مجموع عمر اين جهان از يكسو، و با توجه به اين كه تمام عمر دنيا در برابر قيامت لحظه زود گذرى بيش نيست منظور از اين تعبير روشن مى‏شود.
ذكر اين دو حادثه با هم، به خاطر آن است كه اصولا ظهور پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كه آخرين پيامبر الهى است خود از نشانه‏هاى نزديكى قيامت است.
از سوى ديگر شكافتن ماه خود دليلى است بر امكان به هم ريختن نظام كواكب و نمونه كوچكى است از حوادث عظيمى كه در آستانه رستاخيز در اين جهان رخ مى‏دهد، چرا كه تمامى كواكب و ستارگان و زمين در هم مى‏ريزند و عالمى نو به جاى آنها ايجاد مى‏شود.
طبق روايات مشهور كه بعضى ادعاى تواتر آن را نيز كرده‏اند مشركان نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمدند و گفتند: اگر راست مى‏گوئى و تو پيامبر خدائى ماه را براى ما دو پاره كن! فرمود: اگر اين كار را انجام دهم ايمان مى‏آوريد؟
عرض كردند: آرى- و آن شب، شب چهاردهم ماه بود- پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از پيشگاه پروردگار تقاضا كرد آنچه را خواستند به او بدهد ناگهان ماه به دو پاره شد، و رسول اللّه آنها را يك يك صدا مى‏زد و مى‏فرمود: ببينيد! بنابر اين نه با توجه به خود آيه و قرائن موجود در آن، و نه از نظر روايات، و اقوال مفسران، موضوع شقّ القمر قابل انكار نيست.
 (آيه 2)- سپس قرآن مى‏افزايد: «و هرگاه نشانه و معجزه‏اى را (بر صدق دعوت تو) ببينند روى گردانده، مى‏گويند: اين سحرى مستمر است»! (وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 28
 يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ)
.
تعبير «مستمرّ» اشاره به اين است كه آنها معجزات مكرّرى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ديده بودند كه شق القمر ادامه آن بود، آنها همه را بر تداوم سحر حمل مى‏كردند، و آن را «سحرى مستمر» مى‏پنداشتند، هر چند اين تهمت بهانه‏اى بود براى عدم تسليم در مقابل حق.
 (آيه 3)- در اين آيه به دليل مخالفت آنها و همچنين به نتيجه شوم اين مخالفت، اشاره كرده، مى‏افزايد: «آنها (آيات خدا را) تكذيب كردند، و از هواى نفسشان پيروى نمودند، و هر امرى قرارگاهى دارد» (وَ كَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ).
سر چشمه مخالفت آنها و تكذيب پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله يا تكذيب معجزات و دلائل او، و همچنين تكذيب رستاخيز و قيامت، پيروى از هواى نفس، تعصبها و لجاجتها و خود خواهيها بود.
جمله «وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ» اشاره به اين حقيقت است كه هيچ چيز در اين عالم از ميان نمى‏رود، و هر كار نيك و بدى ثابت و باقى مى‏ماند تا انسان جزاى آن را ببيند. و چيزى نمى‏گذرد كه چهره زيباى حق آشكار، و چهره زشت و منفور باطل نيز ظاهر مى‏گردد، و اين يك سنت الهى در عالم هستى است.
 (آيه 4)- به دنبال بحثى كه در آيات قبل پيرامون جمعى از كفار- كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را تكذيب كردند و در برابر هيچ معجزه‏اى سر تسليم فرود نمى‏آوردند- آمد، در اينجا تشريح بيشترى در باره اين گونه افراد و همچنين سرنوشت دردناك آنها در قيامت آمده است.
نخست مى‏فرمايد: چنان نيست كه اين گروه بى‏خبر باشند بلكه «به اندازه كافى براى بازداشتن از بديها اخبار (انبيا و امتهاى پيشين) به آنان رسيده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ).
بنابر اين كمبودى در تبليغ داعيان الهى نبوده، «هر چه هست از قامت ناساز بى‏اندام خود آنهاست» نه گوش شنوائى دارند، نه روح حق طلبى، و نه اين مقدار از                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 29
 تقوا كه آنها را دعوت به تحقيق و تدبر در آيات الهى كند.
 (آيه 5)- سپس مى‏افزايد: «اين آيت حكمت بالغه الهى است اما انذارها (براى افراد لجوج) فايده نمى‏دهد» (حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ).
 (آيه 6)- در اين آيه مى‏فرمايد: «اكنون (كه اين بيگانگان از حق ابدا آمادگى پذيرش را ندارند آنها را به حال خود واگذار و) از آنان روى بگردان» و به سراغ دلهاى آماده رو فَتَوَلَّ عَنْهُمْ).
 «روزى را به يادآور كه دعوت كننده الهى مردم را به امر وحشتناكى دعوت مى‏كند» دعوت به حساب اعمال (يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى‏ شَيْ‏ءٍ نُكُرٍ).
 (آيه 7)- در اين آيه به توضيح بيشترى در همين زمينه پرداخته مى‏گويد:
 «آنان در حالى كه چشمهايشان از شدت وحشت به زير افتاده، همچون ملخهاى پراكنده از قبرها خارج مى‏شوند»! (خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ).
نسبت «خشوع» به «چشمها» به خاطر آن است كه صحنه آن قدر هولناك است كه تاب تماشاى آن را ندارند، لذا چشم از آن برمى‏گيرند و به زير مى‏اندازند.
و تشبيه به «ملخهاى پراكنده» به تناسب اين است كه توده ملخها برخلاف بسيارى از پرندگانى كه به هنگام حركت دسته جمعى با نظم و ترتيب خاصى حركت مى‏كنند هرگز نظم و ترتيبى ندارند، به علاوه آنها همچون ملخها در آن روز موجوداتى ضعيف و ناتوانند و چنان وحشت زده مى‏شوند كه مانند مستها بى‏توجه به هر طرف رو مى‏آورند و به يكديگر مى‏خورند.
 (آيه 8)- سپس مى‏افزايد: «هنگامى كه آنها به دنبال اين دعوت از قبرها خارج مى‏شوند از شدت وحشت «به سوى اين دعوت كننده گردن مى‏كشند» (مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ).
اينجاست كه وحشت از حوادث سخت آن روز سراپاى آنها را فرا مى‏گيرد، لذا در دنباله آيه مى‏افزايد: «كافران مى‏گويند: امروز روز سخت و دردناكى است»! (يَقُولُ الْكافِرُونَ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 30
 و به راستى روز سختى است، چرا كه خداوند نيز بر اين معنى صحه گذارده و در آيه 26 سوره فرقان مى‏فرمايد: وَ كانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِينَ عَسِيراً و آن روز روز سختى براى كافران خواهد بود» چرا كه تمام عوامل ترس و وحشت مجرمان و كافران را احاطه مى‏كند.
ولى از اين تعبير استفاده مى‏شود كه آن روز براى مؤمنان روز سختى نيست!
 (آيه 9)- ماجراى قوم نوح درس عبرتى بود! سنت قرآن بر اين است كه در بسيارى از موارد بعد از انذار كفار و مجرمان شرحى از سرگذشت اقوام پيشين و عاقبت دردآلود آنها را بيان مى‏كند، تا به اينها بفهماند كه اگر به راه نادرست خويش ادامه دهند سرنوشتى بهتر از آنان ندارند.
در اينجا نيز به دنبال بحثى كه در آيات گذشته آمد اشارات كوتاه و در عين حال پر معنى به سرگذشت پنج قوم سركش از اقوام پيشين مى‏كند كه نخستين آنها قوم نوح (ع) است.
مى‏فرمايد: «پيش از آنها قوم نوح (پيامبر خود را) تكذيب كردند» (كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ).
آرى! «بنده ما (نوح) را تكذيب كرده و گفتند: او ديوانه است! و (سپس با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد» فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ).
گاه «به او مى‏گفتند: اگر دست از كار خود برندارى سنگسارت مى‏كنيم» (شعراء/ 116) و گاه گلوى او را چنان مى‏فشردند كه بى‏هوش به زمين مى‏افتاد، اما هنگامى كه به هوش مى‏آمد مى‏گفت: «خداوندا! قوم مرا ببخش كه نمى‏دانند».
 (آيه 10)- سپس مى‏افزايد: هنگامى كه نوح از هدايت آنها بكلى مأيوس گشت «به درگاه پروردگار عرضه داشت: من مغلوب (اين قوم طغيانگر) شده‏ام انتقام مرا از آنها بگير» (فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ).
آنها هرگز در دليل و حجت و برهان بر من غلبه نكرده‏اند ولى از طريق ظلم و جنايت و تكذيب و انكار، و انواع زجر و فشار بر من غلبه كردند، اين قوم ديگر                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 31
 شايسته بقا نيستند از آنها انتقام بگير و مرا بر آنها پيروزكن.
 (آيه 11)- سپس اشاره گويا و تكان دهنده‏اى به كيفيت عذاب آنها كرده، مى‏فرمايد: «در اين هنگام درهاى آسمان را با آبى فراوان و پى در پى گشوديم» (فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ).
تعبير به گشودن درهاى آسمان تعبير بسيار زيبايى است كه به هنگام نزول بارانهاى شديد به كار مى‏رود، همان گونه كه در فارسى نيز مى‏گوئيم: گوئى درهاى آسمان باز شده و هر چه آب است فرو مى‏بارد.
 (آيه 12)- نه تنها از آسمان آب زيادى فرو ريخت كه از زمين هم آب جوشيد، چنانكه در آيه آمده: «و زمين را شكافتيم و چشمه‏هاى زيادى بيرون فرستاديم (وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً).
 «و اين دو آب به اندازه مقدر با هم درآميختند» و درياى وحشتناكى شد (فَالْتَقَى الْماءُ عَلى‏ أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ).
از سراسر زمين آب جوشيدن گرفت و چشمه‏ها سربرآوردند و از تمامى آسمان آب باريدن گرفت و به هم پيوستند و دريائى عظيم و طوفان تشكيل دادند.
 (آيه 13)- در اينجا قرآن دنباله مسأله طوفان را رها ساخته- چرا كه آنچه بايد گفته شود در جمله‏هاى قبل جمع است- و به سراغ كشتى نجات نوح رفته، مى‏فرمايد: «و او را بر مركبى از الواح و ميخهائى ساخته شده سوار كرديم» (وَ حَمَلْناهُ عَلى‏ ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ).
 (آيه 14)- سپس خداوند به عنايت خاصش نسبت به كشتى نجات نوح اشاره كرده، مى‏فرمايد: «مركبى كه زير نظر ما حركت مى‏كرد» (تَجْرِي بِأَعْيُنِنا).
سپس مى‏افزايد: تمام اينها «پاداشى بود براى كسى كه [- نوح‏] مورد انكار قرار گرفته بود» و كيفرى براى كسانى كه او را تكذيب كردند و كافر شده بودند (جَزاءً لِمَنْ كانَ كُفِرَ).
آرى! نوح همانند همه انبيا از مواهب بزرگ الهى و از نعمتهاى عظيم او بود كه بى‏خبران كفرانش كردند، و به آئينش كافر شدند.
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 32
 (آيه 15)- سپس به عنوان نتيجه‏گيرى از اين ماجراى عظيم مى‏فرمايد: «و ما اين ماجرا را به عنوان نشانه‏اى در ميان امتها باقى گذارديم، آيا كسى هست كه پند گيرد» (وَ لَقَدْ تَرَكْناها آيَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ).
و به راستى كه همه گفتنيها در همين ماجرا گفته شده، و آنچه بايد انسانى بيدار بفهمد از آن مى‏فهمد.
 (آيه 16)- و در اين آيه به عنوان يك سؤال تهديد آميز و پر معنى نسبت به كافرانى كه همان راه كفار زمان نوح را مى‏سپرند مى‏گويد: اكنون بنگريد «عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟ (فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ).
آيا واقعيت داشت يا داستان و افسانه بود؟!
 (آيه 17)- و سر انجام در اين آيه بر اين حقيقت تأكيد مى‏كند كه: «ما قرآن را براى تذكر آسان ساختيم، آيا كسى هست كه متذكر شود»؟ وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ).
آرى! اين قرآن، هيچ پيچيدگى ندارد، و شرائط تأثير، در آن جمع است، الفاظش شيرين و جذاب، تعبيراتش زنده و پر معنى، انذارها و بشارتهايش صريح و گويا، داستانهايش واقعى و پر محتوا، دلائلش قوى و محكم، منطقش شيوا و متين، خلاصه آنچه لازمه تأثير گذاردن يك سخن است در آن جمع است، و به همين دليل هر زمان دلهاى آماده با آن تماس يابد، مجذوب آن مى‏شود و در طول تاريخ اسلام نمونه‏هاى عجيب و شگفت‏انگيزى از تأثير عميق قرآن در دلهاى آماده ديده مى‏شود، كه شاهد گوياى اين امر است.
 (آيه 18)- سرنوشت قوم عاد! قوم ديگرى كه سرگذشت آنها در اين سوره به دنبال سرگذشت فشرده قوم نوح آمده، «قوم عاد» است، كه قرآن به عنوان هشدارى به كافران و مجرمان بطور فشرده به آن اشاره كرده، مى‏گويد: «قوم عاد (نيز پيامبر خود را) تكذيب كردند» (كَذَّبَتْ عادٌ).
هر قدر پيامبر آنها، هود بر تبليغات خود مى‏افزود، و از راههاى مختلف براى بيدار ساختن آنها تلاش مى‏كرد، آنها بر خيره سرى و لجاجت خود مى‏افزودند،                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 33
 و غرور ناشى از ثروت و امكانات مادى و غفلت ناشى از غرق بودن در شهوات، گوش شنوا و چشم بينا را از آنها گرفته بود.
سر انجام خداوند آنها را با عذاب دردناكى مجازات كرد، لذا در دنباله آيه بصورت سر بسته مى‏فرمايد: بنگريد «عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟ (فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ).
 (آيه 19)- سپس به شرح اين اجمال پرداخته، مى‏افزايد: «ما تند باد وحشتناك و سردى را در يك روز شوم مستمر بر آنان فرستاديم ...» (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ). (آيه 20)- سپس در توصيف اين تندباد مى‏فرمايد: «مردم را همچون تنه‏هاى نخل ريشه كن شده از جا بر مى‏كند» و به هر سو پرتاب مى‏نمود تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ.
 «اعجاز» جمع «عجز» به معنى قسمت عقب يا پائين چيزى است، و تشبيه آنها به قسمت پائين نخلها به خاطر آن است كه به گفته بعضى باد به قدرى شديد بود كه نخست دست و سرهاى آنها را كند و با خود برد، و بعد بقيه بدنهايشان همچون نخل بى‏شاخ و برگ، از زمين كنده شده به هر گوشه و كنار پراكنده مى‏گشت.
 (آيه 21)- سپس قرآن به عنوان هشدار مى‏گويد: «پس (ببينيد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟! (فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ).
ما با اقوام ديگر كه راه تكذيب و كبر و غرور و گناه و عصيان را پوئيدند چنين رفتار كرديم، شما در باره خود چه مى‏انديشيد كه راه آنها را ادامه مى‏دهيد؟
 (آيه 22)- و باز در پايان اين ماجرا مى‏افزايد: «ما قرآن را براى تذكر آسان ساختيم، آيا كسى هست كه متذكر شود»؟ وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ.
آيا گوش شنوائى در برابر اين نداى الهى، و اين هشدارها و انذارها وجود دارد؟
قابل توجه اين كه جمله «فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ». در مورد قوم عاد دو بار تكرار شده يكى در آغاز بيان اين سرگذشت، و يكى هم در پايان آن، اين تفاوت                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 34
 شايد از اين جهت است كه عذاب اين گروه از ديگران شديدتر و وحشتناك‏تر بود، هر چند عذابهاى الهى همه شديد مى‏باشد.
مسأله توجه به سعد و نحس ايام- كه در ارتباط با حوادثى است كه در آن واقع شده- علاوه بر اين كه غالبا انسان را به يك سلسله حوادث تاريخى آموزنده رهنمون مى‏شود، عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى، و استمداد از ذات پاك پروردگار، و لذا در روايات متعددى مى‏خوانيم: در روزهائى كه نام نحس بر آن گذارده شده مى‏توانيد با دادن صدقه، و يا خواندن دعا، و استمداد از لطف خداوند، و قرائت بعضى از آيات قرآن، و توكل بر ذات پاك او، به دنبال كارها برويد و پيروز و موفق باشيد.
 (آيه 23)- سر انجام دردناك قوم ثمود! سومين قومى كه شرح زندگى آنها بطور فشرده به عنوان درس عبرتى در تعقيب بحثهاى گذشته در اين سوره مطرح شده است «قوم ثمود» است- كه در سرزمين «حجر» در شمال حجاز زندگى داشتند، و پيامبرشان «صالح» نهايت كوشش را در هدايت آنها كرد اما به جائى نرسيد.
نخست مى‏فرمايد: «طايفه ثمود (نيز) انذارهاى الهى را تكذيب كردند» (كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ).
 (آيه 24)- سپس به علت تكذيب آنها پرداخته، مى‏افزايد: «و گفتند: آيا ما از بشرى از جنس خود پيروى كنيم؟ اگر چنين كنيم در گمراهى و جنون خواهيم بود» (فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ).
آرى! كبر و غرور و خودبينى و خودخواهى حجاب بزرگ آنها در برابر دعوت انبيا بود، آنها مى‏گفتند: صالح فردى مانند ما است، دليلى ندارد كه ما از او پيروى كنيم! او چه امتيازى بر ما دارد كه رهبر باشد، و ما پيرو و تابع او؟! اين همان اشكالى است كه امتهاى گمراه غالبا به انبيا داشتند كه آنها افرادى از جنس ما هستند و به همين دليل نمى‏توانند پيامبر الهى باشند.
 (آيه 25)- سپس افزودند: به فرض كه وحى الهى بر انسانى نازل شود «آيا از ميان ما تنها بر او وحى نازل شده» (أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا). با اين كه افرادى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 35
 سرشناس‏تر و معروفتر و ثروتمندتر از او پيدا مى‏شود.
در حقيقت گفته‏هاى قوم ثمود شباهت زيادى با گفته‏هاى مشركان مكّه داشت كه گاهى ايراد مى‏كردند: «چرا اين پيامبر غذا مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود؟ چرا فرشته‏اى نازل نشده كه همراه او انذار كند»؟ (فرقان/ 7) سپس در پايان آيه مى‏گويد: آنها همين موضوع را دليل بر كذب پيامبرشان «صالح» گرفتند و گفتند: «او آدم بسيار دروغگوى هوسبازى است»! (بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ). چرا كه مى‏خواهد بر ما حكومت كند، و همه چيز را در قبضه خود بگيرد، و بر طبق هوسهايش رفتار كند.
 (آيه 26)- قرآن در پاسخ آنها مى‏گويد: «ولى فردا مى‏فهمند چه كسى دروغگوى هوسباز است»؟ (سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ).
همان زمان كه عذاب الهى فرا رسد و آنها را در هم كوبد و تبديل به يك مشت خاك و خاكستر شوند، و سپس مجازات بعد از مرگ نيز دامانشان را بگيرد مى‏فهمند اين گونه نسبتها شايسته چه كسى بوده است؟ و قبائى است براى قامت چه شخصى؟!
 (آيه 27)- سپس به داستان «ناقه» كه به عنوان معجزه و سند گوياى صدق دعوت صالح (ع) فرستاده شده بود اشاره كرده، مى‏افزايد: به صالح وحى كرديم كه «ما ناقه را براى آزمايش آنها مى‏فرستيم، در انتظار پايان كار آنها باش و صبر كن» (إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ).
 «ناقه» يعنى همان شتر ماده‏اى كه به عنوان معجزه صالح فرستاده شد مسلما يك ناقه معمولى نبود، بلكه داراى ويژگيهاى خارق العاده‏اى بود، از جمله اين كه طبق روايت مشهورى اين ناقه از دل صخره‏اى از كوه برآمد، تا معجزه گويائى در برابر منكران لجوج باشد.
 (آيه 28)- روشن است كه قوم ثمود در اينجا در برابر آزمايش بزرگى قرار گرفتند، لذا در اين آيه مى‏افزايد: «و (به صالح گفتيم) به آنها خبر ده كه آب (قريه) بايد در ميان آنها تقسيم شود (يك روز سهم ناقه، و يك روز براى آنها) و هر يك در                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 36
 نوبت خود بايد حاضر شود» (وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ).
گرچه قرآن در اين زمينه توضيحى بيش از اين نداده، ولى بسيارى از مفسران گفته‏اند: ناقه صالح روزى كه نوبت او بود تمام آب را مى‏نوشيد.
ولى بعضى ديگر گفته‏اند: وضع و هيئت آن طورى بود كه وقتى كنار آب مى‏آمد حيوانات ديگر فرار مى‏كردند و نزديك نمى‏شدند، و لذا چاره‏اى جز اين نبود كه يك روز آب را در اختيار ناقه قرار دهند، و روز ديگر را در اختيار خودشان.
 (آيه 29)- به هر حال اين قوم سركش و خود خواه و لجوج تصميم گرفتند «ناقه» را از پاى درآورند، در حالى كه «صالح» به آنها اخطار كرده بود كه اگر آزارى به ناقه برسانند در فاصله كوتاهى عذاب دامانشان را خواهد گرفت «اما آنها (بدون اعتنا به اين امر) يكى از ياران خود را صدا زدند، و او به سراغ اين كار آمد، (و ناقه را) پى كرد» (فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى‏ فَعَقَرَ).
 (آيه 30)- اين آيه به عنوان مقدمه‏اى براى ذكر عذاب وحشتناك اين قوم سركش مى‏گويد: «پس (بنگريد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟! (فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ).
 (آيه 31)- و سپس مى‏افزايد: «ما فقط يك صيحه [- صاعقه عظيم‏] بر آنها فرستاديم، و به دنبال آن همگى به صورت گياه خشكى درآمدند كه صاحب چهارپايان (براى حيوانات خود در آغل) جمع‏آورى مى‏كند»! (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً واحِدَةً فَكانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ).
تعبيرى كه در اين آيه در باره عذاب قوم ثمود آمده است بسيار عجيب و پر معنى است، چرا كه خداوند براى نابودى اين قوم سركش هرگز لشكريانى از آسمان و زمين نفرستاد، تنها با يك صيحه آسمانى، يك صاعقه گوشخراش، يك موج عظيم انفجار- كه همه چيز را در مسير خود در شعاع وسيعى در هم كوبيد و خرد كرد- كار آنها را ساخت! درك اين معنى براى گذشتگان مشكل بود، اما براى ما كه امروز از تأثير امواج ناشى از انفجار آگاه هستيم كه چگونه همه چيز را در مسير خود متلاشى و خرد                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 37
 مى‏كند آسان است، البته صاعقه عذاب الهى با اين انفجارهاى بشرى قابل مقايسه نيست و از اينجا روشن مى‏شود كه اين صاعقه عظيم چه بلائى بر سر اين قوم خيره سر آورد؟
 (آيه 32)- در اين آيه و پايان اين سرگذشت دردناك و عبرت انگيز بار ديگر مى‏فرمايد: «ما قرآن را براى تذكر و بيدارى انسانها آسان نموديم آيا پند گيرنده‏اى پيدا مى‏شود»؟! (وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ).
تعبيراتش زنده و روشن، داستانهايش گويا، و انذارها و تهديدهايش تكان دهنده و بيدارگر است.
 (آيه 33)- قوم لوط به سرنوشت شومترى مبتلا شدند! در اينجا اشارات كوتاه و تكان دهنده‏اى به داستان قوم لوط و عذاب وحشتناك اين جمعيت ننگين و گمراه ديده مى‏شود، و اين چهارمين قسمت از سرگذشت اقوام پيشين در اين سوره است.
نخست مى‏گويد: «قوم لوط انذارها (ى پى در پى پيامبرشان) را تكذيب كردند» (كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ).
 (آيه 34)- سپس در يك جمله كوتاه به گوشه‏اى از عذاب آنها و نجات خانواده حضرت لوط اشاره كرده، مى‏گويد: «ما بر آنها تندبادى كه ريگها را به حركت در مى‏آورد فرستاديم» و همه را هلاك كرديم (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ حاصِباً).
 «جز خاندان لوط را كه سحرگاهان از (آن سرزمين بلا) رهائى بخشيديم» (إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ).
در آيات ديگر قرآن نيز هنگامى كه عذاب قوم لوط را مى‏شمرد علاوه بر زلزله‏اى كه شهرهاى آنها را زير و رو كرد سخن از باران سنگ مى‏گويد، چنانكه در آيه 82 سوره هود مى‏خوانيم: «هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد آن شهر و ديار را زير و رو كرديم و بارانى از سنگ از گلهاى متحجر و متراكم بر آن نازل نموديم».
 (آيه 35)- در اين آيه براى تأكيد مى‏فرمايد: نجات خاندان لوط «نعمتى بود از ناحيه ما، آرى اين گونه كسى را كه شكر كند پاداش مى‏دهيم» (نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ شَكَرَ).
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 38
 (آيه 36)- و در اين آيه اين حقيقت را بازگو مى‏كند كه لوط قبلا اتمام حجت كرده «و آنها را از مجازات ما بيم داد، ولى آنها اصرار بر مجادله و القاى شك داشتند» (وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ).
 (آيه 37)- آنها به القاء شبهات عقيدتى در ميان مردم قناعت نكردند بلكه در زشتكارى و وقاحت و بى‏شرمى كار را به جائى رسانيدند، كه وقتى فرشتگان مأمور عذاب به صورت جوانانى خوش منظر به عنوان ميهمان وارد خانه لوط شدند اين قوم بى‏شرم به سراغ آنها آمدند و چنانكه آيه مورد بحث مى‏گويد: «آنها از لوط خواستند ميهمانانش را در اختيارشان بگذارد»! (وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ).
 «لوط» به قدرى از اين مسأله ناراحت شد كه حد نداشت و مصرا از آنها خواهش كرد دست از اين رسوائى و آبروريزى بردارند، و حتى طبق آيه 71 سوره حجر به آنها وعده داد دختران خود را به ازدواج آنها (در صورت توبه از اين اعمال) درآورد، و اين نهايت مظلوميت اين پيامبر بزرگ را در ميان اين گروه بى‏شرم و بى‏ايمان و فاقد همه چيز نشان مى‏دهد.
ولى چيزى نگذشت كه اين گروه مهاجم نخستين مجازات خود را دريافت داشتند، چنانكه خداوند در دنباله همين آيه مى‏فرمايد: «ولى چشمانشان را نابينا و محو كرديم (و گفتيمSmile بچشيد عذاب و انذارهاى مرا» (فَطَمَسْنا أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابِي وَ نُذُرِ).
آرى! اينجا بود كه دست قدرت خداوند از آستين عدالت بيرون آمد و به گفته بعضى به جبرئيل فرمان داد كه گوشه‏اى از شهپرش را بر چشم آنان بكوبد، فورا همگى نابينا شدند، و حتى گفته مى‏شود كه جاى چشم آنها بكلى صاف و همانند صورتشان شد!
 (آيه 38)- عاقبت عذاب نهائى فرا رسيد، و با زلزله‏اى ويرانگر كه با نخستين شعاع صبحگاهى آن سرزمين را تكان داد شهرهايشان زير و رو شد، بدنها قطعه قطعه و متلاشى و زير آوارها فرو رفت، باران شديدى از سنگ بر آنها فرو ريخت، و آثار ويرانه‏هاى آنها را نيز محو كرد! چنانكه آيه مورد بحث به صورت                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 39
 سر بسته و فشرده به اين معنى اشاره كرده، مى‏گويد: «سر انجام صبحگاهان و در اول روز عذابى پايدار و ثابت به سراغشان آمد» (وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ).
آرى! در لحظاتى كوتاه همه چيز پايان گرفت و اثرى از آنها باقى نماند.
 (آيه 39)- سپس در اين آيه مى‏افزايد، بار ديگر به آنها گفته شد: «پس بچشيد عذاب و انذارهاى مرا» (فَذُوقُوا عَذابِي وَ نُذُرِ). تا ديگر در انذارهاى پيامبران شك و ترديد نكنيد.
 (آيه 40)- و بالاخره در اين آيه براى چهارمين بار در اين سوره اين جمله پر معنى و بيدارگر را تكرار مى‏كند: «ما قرآن را براى يادآورى آسان ساختيم، آيا كسى هست كه (پند گيرد و) متذكر شود» (وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ).
قوم لوط پند نگرفتند، نه از انذارها، و نه از عذاب مقدماتى و هشدار دهنده، آيا ديگران كه آلوده همان گناهانند از شنيدن اين آيات قرآن به خود مى‏آيند و پشيمان مى‏شوند و توبه مى‏كنند؟!
 (آيه 41)- آيا شما از اقوام گذشته برتريد؟! پنجمين و آخرين قومى كه در اين سلسله آيات به آنان اشاره مى‏شود قوم فرعون است، ولى از آنجا كه سرگذشت اين قوم بطور مشروح در سوره‏هاى مختلف قرآن آمده در اينجا تنها اشاره كوتاه و فشرده‏اى به داستان عبرت انگيز آنها شده است.
مى‏فرمايد: «و (همچنين) انذارها و هشدارها (يكى پس از ديگرى) به سراغ آل فرعون آمد» (وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ).
منظور از «آل فرعون» تنها خاندان و بستگان او نيست، بلكه پيروان او را بطور عموم شامل مى‏شود.
 (آيه 42)- اين آيه از واكنش «آل فرعون» در برابر دو پيامبر بزرگ الهى (موسى و هارون) و انذارهاى آنها پرده برداشته، مى‏گويد: «آنها تمام آيات ما را تكذيب كردند» (كَذَّبُوا بِآياتِنا كُلِّها).
آرى! اين مغروران خود خواه، و اين جباران خود كامه و بيدادگر، همه آيات الهى را بدون استثنا انكار كردند، همه را دروغ يا سحر يا حوادث اتفاقى شمردند!                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 40
 انسان اگر حقيقت‏جو باشد ديدن يكى از اين معجزات با اخطار قبلى و سپس برطرف شدن بلا به وسيله دعاى پيامبر خدا براى او كافى است، ولى هنگامى كه انسان بر سر دنده لجاجت قرار مى‏گيرد اگر تمام آسمان و زمين آيت خدا شود مؤثر نيست تنها عذاب الهى بايد فرا رسد و مغزهائى را كه پر از باد غرور است درهم بكوبد.
چنانكه در پايان آيه مى‏خوانيم: «و ما آنها را گرفتيم و مجازات كرديم، گرفتن شخصى (كه هرگز مغلوب نمى‏شود) قدرتمند و توانا» (فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُقْتَدِرٍ).
تعبيرى كه در ذيل اين داستان آمده، در سرگذشتهاى ديگر نظير ندارد اين به خاطر آن است كه فرعونيان بيش از همه به قدرت و عزت خود مى‏باليدند، و همه جا سخن از نيروى حكومت آنها بود، اما خداوند مى‏گويد: ما آنها را گرفتيم، گرفتن عزيز مقتدر تا معلوم شود، اين قدرت و عزت پوشالى در مقابل عزت و قدرت خدا هيچ و پوچ است، و عجب اين كه همان رود عظيم نيل كه سر چشمه تمام ثروت و قدرت و آبادى و تمدن آنها بود مأمور نابودى آنها شد، و عجيبتر اين كه قبل از آن موجودات كوچكى همچون ملخ، قورباغه، قمل (يك نوع حشره) بر آنها مسلط گشت و آنان را به ستوه آورد و بيچاره كرد.
 (آيه 43)- بعد از بيان داستان اقوام پيشين و عذاب و كيفر امتهاى سركش و مجرم، در اين آيه مشركان مكّه را مخاطب ساخته مى‏گويد: «آيا كفار شما بهتر از آنانند يا براى شما امان نامه‏اى در كتب آسمانى نازل شده است» (أَ كُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِنْ أُولئِكُمْ أَمْ لَكُمْ بَراءَةٌ فِي الزُّبُرِ).
ميان شما و قوم فرعون و قوم نوح و لوط و ثمود چه تفاوتى است؟ اگر آنها به خاطر كفر و طغيان و ظلم و گناه گرفتار طوفانها و زلزله‏ها و صاعقه‏ها شدند چه دليلى دارد كه شما به چنين سرنوشتى مبتلا نشويد؟!
 (آيه 44)- «يا مى‏گويند: ما جماعتى متحد و نيرومند و پيروز هستيم» و از مخالفانمان انتقام مى‏گيريم (أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُنْتَصِرٌ).
                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 41
 (آيه 45)- سپس به عنوان يك پيشگوئى قاطع براى ردّ سخنان آنها، مى‏افزايد آنها بدانند: «به زودى جمعشان شكست مى‏خورد و پا به فرار مى‏گذارند» (سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ).
اين پيشگوئى در ميدان بدر و ساير جنگهاى اسلامى جامه عمل به خود پوشيد، و سر انجام جمعيت قدرتمند كفار متلاشى شدند و فرار كردند.
 (آيه 46)- در اين آيه مى‏افزايد: تنها شكست و ناكامى در دنيا بهره آنها نيست «بلكه رستاخيز موعد آنهاست و مجازات قيامت هولناك‏تر و تلختر است» (بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهى‏ وَ أَمَرُّ).
و به اين ترتيب آنها بايد هم در انتظار شكست تلخى در اين دنيا باشند، و هم شكست تلختر و وحشت‏انگيزتر در آخرت.
 (آيه 47)- اين آيه همچنان ادامه بحث آيات قبل پيرامون كيفيت حال مشركان و مجرمان در قيامت است، آيه قبل اين حقيقت را بيان كرد كه روز قيامت ميعاد آنهاست و آن روز مصيبت‏بار و تلخى است.
اين آيه به بيان علت اين امر پرداخته، مى‏گويد: «مجرمان در گمراهى و شعله‏هاى آتشند» (إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ).
 (آيه 48)- «در آن روز كه در آتش دوزخ به صورتشان كشيده مى‏شود (و به آنها گفته مى‏شودSmile بچشيد آتش دوزخ را» دوزخى كه پيوسته آن را انكار مى‏كرديد و دروغ و افسانه مى‏پنداشتيد (يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ).
در روايتى از امام صادق عليه السّلام نقل شده: در جهنّم «درّه‏اى است به نام سقر كه جايگاه متكبران است، و هر گاه نفس بكشد دوزخ را مى‏سوزاند»!
 (آيه 49)- و از آنجا كه ممكن است خيال شود كه اين عذابها با آن معاصى هماهنگ نيست، در اين آيه مى‏افزايد: «ما هر چيز را به اندازه آفريديم» (إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ).
آرى! هم عذابهاى دردناك آنها در اين دنيا روى حساب است، و هم                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 42
 مجازاتهاى شديد آنها در آخرت، نه تنها مجازاتها كه هر چيزى را خدا آفريده روى حساب و نظام حسابشده‏اى است.
 (آيه 50)- سپس مى‏فرمايد: نه تنها اعمال ما از روى حكمت است، بلكه توأم با نهايت قدرت و قاطعيت نيز مى‏باشد، زيرا «فرمان ما يك امر بيش نيست (و چنان با سرعت انجام مى‏گيرد) همچون يك چشم بر هم زدن»! (وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ).
بنابر اين آن روز كه فرمان برپا شدن قيامت را صادر مى‏كنيم با يك چشم بر هم زدن همه چيز در مسير رستاخيز قرار مى‏گيرد، و حيات نوين در كالبدها دميده مى‏شود.
همچنين آن روز كه اراده كنيم مجرمان را به وسيله صاعقه‏ها و صيحه‏هاى آسمانى يا زمين لرزه‏ها و طوفانها و تندبادها مجازات كنيم يك فرمان بيشتر لازم نيست.
توجه به اين نكته لازم است كه فرمان او همه جا يك كلمه است كه از يك چشم بر هم زدن نيز سريعتر مى‏باشد ولى محتواى فرمان متفاوت است كه با توجه به سنّت تدريجى بودن عالم ماده و خاصيت و طبيعت حركت، زمان به خود مى‏پذيرد.
 (آيه 51)- اين آيه بار ديگر مجرمان و كفار را مخاطب ساخته و توجه آنها را به سرنوشت اقوام پيشين معطوف مى‏دارد، مى‏گويد: «ما كسانى را كه در گذشته شبيه شما بودند هلاك كرديم، آيا كسى هست كه (متذكر شود و) پند گيرد» (وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا أَشْياعَكُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ).
اين آيه بار ديگر اين حقيقت را تأكيد مى‏كند كه وقتى اعمال و رفتار و اعتقادات شما با آنها يكى است، دليلى ندارد كه شما سرنوشتى جز سرنوشت آنها داشته باشيد، بيدار شويد و پند گيريد.
 (آيه 52)- سپس به اين اصل اساسى اشاره مى‏كند كه با مرگ اقوام پيشين اعمال آنها نابود نشد، بلكه «هر كارى را انجام دادند در نامه‏هاى اعمالشان ثبت است» (وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 43
 همين گونه اعمال شما نيز ثبت و ضبط مى‏شود، و براى يوم الحساب محفوظ است.
 (آيه 53)- سپس براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «و هر كار كوچك و بزرگى نوشته شده است» (وَ كُلُّ صَغِيرٍ وَ كَبِيرٍ مُسْتَطَرٌ).
بنابر اين حساب اعمال در آن روز يك حساب جامع و كامل است، چنانكه وقتى نامه اعمال مجرمان به دست آنها داده مى‏شود «فرياد بر مى‏آورند: كه اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى نيست مگر آن را شماره كرده»! (كهف/ 49)
 (آيه 54)- و از آنجا كه سنت قرآن مجيد بر اين است كه صالحان و طالحان و نيكان و بدان را در مقايسه با يكديگر معرفى مى‏كند، چرا كه در مقايسه تفاوتها چشمگيرتر و آشكارتر است در اينجا نيز بعد از ذكر سرنوشت كافران مجرم اشاره كوتاهى به سرنوشت مسرت بخش و روح پرور پرهيزكاران كرده، مى‏فرمايد:
 «پرهيزكاران در باغها و نهرهاى بهشتى (و فضاى گسترده و فيض وسيع خداوند) جاى دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ).
 (آيه 55)- اين آيه كه آخرين آيه سوره «قمر» است توضيح بيشترى براى جايگاه متقين داده، چنين مى‏گويد: «در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر» قرار دارند (فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ).
چه توصيف جالبى در اين آيه از جايگاه پرهيزكاران شده است! دو ويژگى دارد كه همه امتيازات در آن جمع است.
نخست اين كه آنجا جايگاه صدق است و هيچ گونه باطل و بيهودگى در آن راه ندارد، سراسر حق است و تمام وعده‏هاى خداوند در باره بهشت در آنجا عينيت پيدا مى‏كند، و صدق آنها آشكار مى‏شود.
ديگر اين كه: در جوار و قرب خداست، همان چيزى كه از كلمه «عند» (نزد) استفاده مى‏شود كه اشاره به نهايت قرب و نزديكى معنوى است نه جسمانى، آن هم نسبت به خداوندى كه هم مالك است و هم قادر، هرگونه نعمت و موهبتى در                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏5، ص: 44
 قبضه قدرت و در فرمان حكومت و مالكيت اوست، و به همين دليل در پذيرائى اين ميهمانان گرامى فروگذار نخواهد كرد، و تنها خودش مى‏داند چه مواهبى براى آنها آماده ساخته است.
در اين دو آيه كه سخن از مواهب و پاداشهاى بهشتيان است نخست از مواهب مادى آنها كه باغهاى وسيع و نهرهاى جارى است سخن مى‏گويد، سپس از پاداش بزرگ معنوى آنها كه حضور در پيشگاه قرب مليك مقتدر است، تا انسان را مرحله به مرحله آماده كند، و روح او را به پرواز درآورد.
آغاز و پايان سوره قمر: قابل توجه اين كه سوره قمر با وحشت و اضطراب و هشدار به نزديك شدن قيامت آغاز شده، و با آرامش مطلقى كه براى مؤمنان راستين در جايگاه صدق در نزد مليك مقتدر بيان فرموده پايان مى‏گيرد، و چنين است راه و رسم تربيت كه از اضطراب و وحشت شروع مى‏شود، و به آرامش كامل منتهى مى‏گردد، افكار پريشان را جمع مى‏كند، هوسهاى سركش را رام مى‏نمايد، خوف و اضطراب درونى از عوامل فنا و نابودى و ضلال را برطرف مى‏سازد و در جوار ابديت پروردگار و در پيشگاه رحمت و قرب او غرق آرامش و سكينه و اطمينان مى‏كند.
و به راستى توجه به اين كه خداوند مالك بى‏منازع و حاكم بى‏مانع در سرتاسر عالم هستى است، و توجه به اين كه او مقتدر است و قدرتش در همه چيز نافذ است به انسان آرامش بى‏نظيرى مى‏بخشد.تفسیر سوره ی قمر 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ALI REZA J
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  تفسیر های قرآن
  ترتیب و چینش سوره های قرآن بر چه اساسی است؟
  معنای اسامی سوره های قرآن کریم به فارسی
  احاديث معصومين عليهم السلامادعيه و اذكار دعای عافيت و سلامت – فضيلت سوره واقعه
  دعوت سوره يس شريفه برای افزایش رزق ومال
  چه کسی نام سوره هارا انتخاب نمود؟
  خواص بعضي از سوره های قرآن
  فضیلت تلاوت سوره های قرآن
  قرآن شناسی(آشنایی با سوره های قرآن)
  فضیلت و خواص سوره ص

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان