09-08-2015، 21:01
دارم رمان می خونم که یادم می افته به نسیم زنگ بزنم
بعد از چند دقیقه گوشی رو برداشت:
-الو نسیم؟
سلام
خوبی دوستم؟
-مرسی
تو خوبی؟
اگه می گفتی نوید رو دوست...
پریدم تو حرفش:
-خب از دهنم پرید وگرنه می دونی که خب روم نمی شد
اوممم..
هیجان زده گفت:
-نه نه...کی بهتر از تو؟
تو بهترین دوست منی
مثل خواهرمی
اگه تو زن نوید شی عالی میشه
تو دلم گفتم پس خبر نداری که تینا عاشق نوید شده نه من
من بخاطر خواهرمم که شده باید جلوش رو بگیرم
صدای نسیم منو از فکر بیرون آورد:
-تیام
تیام
زهره رو چطوری پیدا کنیم؟
با گیجی گفتم:
زهره؟
آهان اون دختره...
همون ناظره
پیداش می کنیم
قول میدم
با خوشحالی گفت:
-مرسی تیا
مرسی
بعد از چند دقیقه گوشی رو برداشت:
-الو نسیم؟
سلام
خوبی دوستم؟
-مرسی
تو خوبی؟
اگه می گفتی نوید رو دوست...
پریدم تو حرفش:
-خب از دهنم پرید وگرنه می دونی که خب روم نمی شد
اوممم..
هیجان زده گفت:
-نه نه...کی بهتر از تو؟
تو بهترین دوست منی
مثل خواهرمی
اگه تو زن نوید شی عالی میشه
تو دلم گفتم پس خبر نداری که تینا عاشق نوید شده نه من
من بخاطر خواهرمم که شده باید جلوش رو بگیرم
صدای نسیم منو از فکر بیرون آورد:
-تیام
تیام
زهره رو چطوری پیدا کنیم؟
با گیجی گفتم:
زهره؟
آهان اون دختره...
همون ناظره
پیداش می کنیم
قول میدم
با خوشحالی گفت:
-مرسی تیا
مرسی