15-03-2020، 11:35
هرکی اسپم بده دهنشو اسفالت میکنم
به همین زیبایی و صراحت و صداقت
به همین زیبایی و صراحت و صداقت
|
مجموعه فرار از کرونا |
||||||||||||||||||||||||||||||||||
15-03-2020، 11:35
هرکی اسپم بده دهنشو اسفالت میکنم
به همین زیبایی و صراحت و صداقت
16-03-2020، 12:41
از این به بعد قبل از اینکه بخوای درباره کسی بنویسی حتما ازش اجازه بگیر.
اون قسمتشو پاک کردم.
16-03-2020، 12:47
(16-03-2020، 12:41)محمّد نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.ممنون تز اول این کارو میکردی این همه دع وا هم درست نمی شود
17-03-2020، 1:08
فرار از کرونا ۹
رفقای داستان رفتن به لس آنجلس آمریکا!........ و باز هم افراد در هواپیما..... از اون ور تو ایران امیرحسین فیشنگ کرده بود و فتا دنبالش بود..... امیر حسین با پولی که تونست از حساب بانکی مردم بزنه جت مخصوص خرید و زنگ زد به محمّد..... امیرحسین : الو سلام ممد چه خبرا؟ محمّد : رفتیم آمریکا :-) امیر حسین: تا دیروز بودی تو آنگولا امروز آمریکا؟ محمّد : خودت خوب میدونی کرونا همه جا رو گرفته بنابرین رفتیم جنگ با منشا کرونا.... امیر حسین : حالا کجای آمریکا رفتید منم بیام؟ محمّد : تا دیروز میخواستی ایران بمونی حالا میخوای همراه ما بشی؟ امیر حسین : حالا که دیگه میخوام بیام اشکالی داره؟ محمّد : نه.بهت نیاز داریم سریع تر بیا لس آنجلس میریم هنوز تو هواپیما هستیم رسیدیم خونه اجاره کردیم آدرسو بهت میدم.... امیر حسین : باشه فعلا خداحافظ محمّد : خداحافظ امیرحسین فوراً با جت مخصوص راهی لس آنجلس شد...... محمّد جاشو با آرزو عوض کرد تا پیش صدرا بشینه قضیه رو بهش بگه..... محمّد : میخوام بهت مژده بدم.... صدرا : مژده بده شاد شیم D-: محمّد : امیر حسین میخواد بیاد آمریکا بهم زنگ زد.... صدرا : خیلیم عالی.... ولی اون که راضی نبود بیاد؟ حتما یه کاری کرده...... اومدنش بی دلیل نیست.... محمّد : بزار بهش زنگ بزنم.... محمّد : الو امیر حسین یه سوال؟ چرا میخوای بیای آمریکا؟ امیر حسین : بگم براتون مشکلی پیش نمیاد؟ محمّد : نه.بگو راحت باش..... امیر حسین : با فیشینگ مال مردمو دزدیدم.... محمّد : ای وای من.یه خلاف کار دیگه به جمع ما اضافه شد.... ما خودمون خلاف کاریم ما بانک مرکزی آنگولا رو زدیم.... امیر حسین : واقعا؟ محمّد : آره.بیا منتظرتیم.... امیر حسین : تو راهم فعلا.... محمّد : خداحافظ... صدرا : چی شد؟ محمّد : فیشینگ.... صدرا : یه خلافکار دیگه D-: و بعد که ناهارشونو خوردن مشغول گپ و گفتگو شدن و چند ساعتی خوابیدن.... از اونور تو آمریکا دو تا دوست صدرا بودن @aysan666666 و دوست صمیمیش @"**GHAZAL**" که برای زندگی تو لس آنجلس به مدّت یه سال رفتن آمریکا که آقای ترامپ همچین تحریمشون کرد که از زندگی تو آمریکا پشیمون شدن و تو مدّتی که اونجا زندگی میکردن کلافه شده بودن تا اینکه...... تقریبا یه روزی دوستان تو هواپیما بودن راستی سلاح هاشونو تو آنگولا دوستان گذاشتن کم کم بعد یه روز اعصاب خورد کن به آمریکا رسیدن... صدرا تازه یادش اومد غزل و آیسان لس آنجلس بودن و زنگ زد بهشون.... صدرا : سلام آیسان... آیسان : سلام.... صدرا : چه خبرا؟ آیسان : این رئیس جمهور آمریکا اعصابمو خراب کرده هی مارو تحریم میکنه... صدرا : ای داد... راستی ما تو آمریکاییم میخواستیم چند روزی مزاحمت بشیم و اینکه یه پیشنهاد بهت بدم.... بعد از این ماجراها اونا به خونه آیسان و غزل رفتن و صدرا ماجرا رو کامل توضیح داد و بعد به آیسان و غزل پیشنهاد داد که بیان به باند خلافکاریشون و آیسان و غزل قبول کردن.... بعد چند ساعت امیرحسین اومد به لس آنجلس و به محمّد زنگ زد و محمّد آدرس خونه آیسان و غزلو بهش داد و صدرا با امیرحسین گپ زد و به اونم پیشنهاد داد به باند خلافکاریش به پیونده و امیرحسین هم قبول کرد..... و همشون تا شب با هم خوشو بش کردن و گپ زدن درباره سفراشونو کارایی که انجام دادن و بعد از گذروندن یه روز سخت استراحت کردن و خوابیدن تا فردا نقشه هاشونو بکشن و اینکه با کجاها باید حمله کنن.... و صدرا باز این سخنو آویزه گوش بقیه کرد : هرگز از فقرا دزدی نکنید فقط از پولدارا تا دلتون میخواد دزدی کنید و یکمی از سهم دزدی تونو به فقرا بدید.... ادامه دارد.....
17-03-2020، 18:33
صدرا واقعا عالی بود
17-03-2020، 18:42
بابا ایولااااا
17-03-2020، 18:49
(آخرین ویرایش در این ارسال: 17-03-2020، 18:51، توسط لــــــــــⓘلی.)
صـــــــــــــدرا خااان
من امروز منتظر بودم درباره منو عشقم مینویسی بدون اینکه از کســـــ ـــــی کمک بگیری یا نوشته های اونو جایگزین کنی ، فقط قولــــــــــــت به من یادت نره خوب داری مینویسی پس منتظرمااا صدرا
18-03-2020، 22:39
(آخرین ویرایش در این ارسال: 18-03-2020، 23:03، توسط ☪爪尺.山丨几几乇尺☪.)
فرار از کرونا ۱۰
صدرا اون شب تو فکر بود تو خیال این بود که این باند مافیایی محلی رو امپراطوری مافیای آمریکا کنه بعد به فکر جذب دوستاش شد و با همین خیال به خواب رفت.... صبح شد و همه بیدار شدن..... صدرا : میخوام به چند تا رفقامون زنگ بزنم بیان آمریکا جزو گروهمون بشن..... هلن : خیلی خوبه.... آرزو : خب حالا کیا قراره با ما بیان؟ صدرا : @"S-T-I-N" و دوستان صمیمیش @m.h.sa و @"Kind-girl-nafas" و @"ღℯʟїкα" و همسرش @Amir-77 و پسر دیوونه @"The.One.True_Morty" و دختر مهربان @"SHAGHAYEGH-MIRR" مهران اصلا عین خیالش نبود مهسا تو لیسته..... صدرا : البته هنوز نمیدونن میان یا نه باید بهشون زنگ بزنم.... اول زنگ زد به ستین و پیشنهاد رو داد.... صدرا : حاضری جزو ما بشی هزینه اومدنت با من.... ستین : وایسا از مهسا و نفس هم مشورت بگیرم ببینم اونا هم میان.... موافقت کردن قبوله.... بعد زنگ زد به ملیکا و پیشنهاد رو داد.... صدرا : حاضری جزو ما بشی هزینه اومدنت با من.... ملیکا : ببینم امیر چی میگه اونم باهام میاد ..... قبوله.... بعد مورتی زنگ زد..... صدرا : حاضری جزو ما بشی هزینه اومدنت با من.... مورتی : چرا که نه عاشق دیوونه بازیم..... و در آخر به شقایق زنگ زد..... صدرا : حاضری جزو ما بشی هزینه اومدنت با من.... شقایق: آره قبوله. و در آخر تماس به مشون مکانی که هلیکوپترو میخواست بفرسته براشون رو گفت.... و در نهایت هلیکوپترو براشون فرستاد..... صدرا : پیشنهادو دادم چند روز دیگه قراره برای فتح قلمرو یه باند مافیایی باهاشون بجنگیم باید صبر کنیم افراد جدید از راه برسن.... صدرا : تا چند روز آینده باید بانک بزنیم..... سپس همگی رفتن و تا آخر روز تمامی بانک های لس آنجلس رو غارت کردن و اومدن پلیس آمریکا هم حسابی عصبانی شده بود..... غروب شده و افراد به خونه برگشتن..... صابر : چه روز سخت پر از برو و بیایی داشتیم.... آرزو : نگو که دیگه خسته شدم ..... هلن : شام چی بخوریم؟ آیسان: پیتزا پیتزاااااا ... غزل : قبوله الان چند تا پیتزا سفارش میدم ..... و دوستان تا پیتزا خوردن و خوابیدن..... صدرا به ستین قبل از خواب زنگ زد.... صدرا : سلام خوبی؟ ستین : خوبم. تو چطوری؟ صدرا : منم خوبم. راستی همگی تو هلیکوپتر هستن شام و ناهار و صبحانه بهتون دادن؟ ستین : آره. حسابی ازمون پذیرایی کردن .... صدرا : پس خیالم بابت شما جمع باشه؟ ستین : آره خیالت تخت..... صدرا : خب پس فعلا.... ستین : بای.... و صدرا بعد از پایان تماس گرفت خوابید..... ادامه دارد.....
18-03-2020، 22:57
(18-03-2020، 22:55)SHAGHAYEGH-MIRR نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. جهت حمایت از داستان و نویسنده اش سپاس دهید......
18-03-2020، 22:59
ببخشی خوب بود ولی یه اشتباه داشتی اونم این بود به نفس و مهسا زنگ نزدی
اونجاهم ستین گفت میرم مشورت میکنم باهاشون نگفت ببینم اونا همیان یا نه الان معلوم نیست مهسا و نفس حتی امیر قبول کردن یا نه اگه میشه بگید من اشتباه میکنم یا راست میگم.......ممنون
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|