13-03-2020، 18:19
(آخرین ویرایش در این ارسال: 13-03-2020، 18:27، توسط ☪爪尺.山丨几几乇尺☪.)
فرار از کرونا ۳
ساعت ۶:۰۰ شده بود صدرا بیدار شده بود.....
صدرا: خب چیکار کنم؟ ببینم اخبار ایران چی میگه...
صدرا از گوشیش شبکه خبر رو نگاه میکرد....
خبر نگار شبکه خبر: «فردی از کرمانشاه که مبتلا به ویروس کرونا شده بود درمان و از بیمارستان مرخص شد!»
یهو فیلم @thug life رو پخش کردن!....
صدرا زنگ زد به مهران....
صدرا: سلام چطوری؟
مهران: خوبم چه خبرا؟
صدرا : شنیدم کرونا گرفتی خوب شدی....
مهران: آره چه خبر یاد ما کردی؟
صدرا : قبرس هستم....
مهران : تو تا دو روز پیش ایران بودی چجوری رفتی قبرس؟
صدرا: برای فرار از کرونا برو بچ رو هم آوردم....
مهران: که اینطور...
صدرا : میخواستم بگم تو هم بیای الان نیای همونجا تو ایران بمونی کرونا میگیریا!
مهران: من چجوری بیام وقتی فرار از قرنطینه حبس تا اخر عمر داره!
صدرا: آخ هواستم نبود! بزار فکر کنم ببینم راه حلی واسه فراری دادنت میتونم گیر بیارم یا نه؟
مهران : باشه...
صدرا: دست زنت (@m.h.sa) رو هم بکیر بیار...فعلا بای
مهران : ازم طلاق گرفت....
صدرا: چرا؟
مهران: قصه اش طولانیه...
صدرا: که اینطور فعلا بای...
مهران: بای
هلن و صابر و آرزو بیدار شدن....
آرزو: ممد اینجا چیکار میکنه؟
صدرا: دیروز بهش زنگ زدم بیاد ساعت ۴ صبح رسید شما خواب بودین.... میخوام برو بچ رو بیارم دور هم جمع بشیم....
صابر : نظرتون چیه بعد صبحانه بریم جاذبه های قبرسو ببینیم؟
هلن: موافقم...
صدرا: فقط ممدو بیدار نکنین بزارید خوب بخوابه
در حال صبحانه خوردن._____.
صدرا: به به جاهای پرت هم که بری مکان دیدنی دارن
صابر: آره چقدر هم زیباست
آرزو: بعد دیدن مکان های دیدنی بریم بستنی بخوریم؟
هلن:آرههههههه اونم شکلاتی...
ادامه دارد.....
ساعت ۶:۰۰ شده بود صدرا بیدار شده بود.....
صدرا: خب چیکار کنم؟ ببینم اخبار ایران چی میگه...
صدرا از گوشیش شبکه خبر رو نگاه میکرد....
خبر نگار شبکه خبر: «فردی از کرمانشاه که مبتلا به ویروس کرونا شده بود درمان و از بیمارستان مرخص شد!»
یهو فیلم @thug life رو پخش کردن!....
صدرا زنگ زد به مهران....
صدرا: سلام چطوری؟
مهران: خوبم چه خبرا؟
صدرا : شنیدم کرونا گرفتی خوب شدی....
مهران: آره چه خبر یاد ما کردی؟
صدرا : قبرس هستم....
مهران : تو تا دو روز پیش ایران بودی چجوری رفتی قبرس؟
صدرا: برای فرار از کرونا برو بچ رو هم آوردم....
مهران: که اینطور...
صدرا : میخواستم بگم تو هم بیای الان نیای همونجا تو ایران بمونی کرونا میگیریا!
مهران: من چجوری بیام وقتی فرار از قرنطینه حبس تا اخر عمر داره!
صدرا: آخ هواستم نبود! بزار فکر کنم ببینم راه حلی واسه فراری دادنت میتونم گیر بیارم یا نه؟
مهران : باشه...
صدرا: دست زنت (@m.h.sa) رو هم بکیر بیار...فعلا بای
مهران : ازم طلاق گرفت....
صدرا: چرا؟
مهران: قصه اش طولانیه...
صدرا: که اینطور فعلا بای...
مهران: بای
هلن و صابر و آرزو بیدار شدن....
آرزو: ممد اینجا چیکار میکنه؟
صدرا: دیروز بهش زنگ زدم بیاد ساعت ۴ صبح رسید شما خواب بودین.... میخوام برو بچ رو بیارم دور هم جمع بشیم....
صابر : نظرتون چیه بعد صبحانه بریم جاذبه های قبرسو ببینیم؟
هلن: موافقم...
صدرا: فقط ممدو بیدار نکنین بزارید خوب بخوابه
در حال صبحانه خوردن._____.
صدرا: به به جاهای پرت هم که بری مکان دیدنی دارن
صابر: آره چقدر هم زیباست
آرزو: بعد دیدن مکان های دیدنی بریم بستنی بخوریم؟
هلن:آرههههههه اونم شکلاتی...
ادامه دارد.....