امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نامه ی عاشقانه ی نیمایوشیج به همسرش

#1
چيزهايي كه زباني براي مردم گفته مي شود وقتي كه مؤثر واقع نشد بايد آن را نوشت ، ممكن است در صورت ثاني اثر كند به اين جهت مي نويسم . تو وقت داري كه فكر كني و آن وقت يقين خواهي كرد چيزي را كه مي نويسم در موقع نوشتن آن فكر كرده ام
در كوهپايه ، جايي كه قدم به قدمش را با من تماشا كرده اي ، اواخر پاييز كبك هايي پيدا مي شوند كه مي خواهند شكارچي را گول بزنند : سرشان را زير برف مي برند دمشان را به هوا . چون خودشان شكارچي را نمي بينند خيال مي كنند شكارچي هم آن ها را نمي بيند .
ديشب وقتي كه از اتاق بيرون آمدم و چشمم به ماه افتاد ، افسرده شدم . گفتم عاليه بي شباهت به اين كبك هانيست و همين حالت كه عبارت از خود را علنا مخفي فرض كردن باشد در روح انساني وجود دارد . وقتي كه كسي را نمي شناسند خيال مي كنند كسي هم آن ها را نشناخته است
ولي نبض تو در دست من است . تو بي جهت به من مي گويي بوالهوس . كدام بوالهوس عطر صبح و اتوي پيراهنش را فراموش كرده است . صبح از در خانه بيرون نمي روند مگر با بزك كامل . اين اشخاص تمام پولشان را براي ظاهرشان خرج مي كنند و تمام باطنشان را به يك پول مي فروشند . نه عقيده ي ثابت دارند نه استقامت
شايد تحرير زياد ، اعمال شاقه ي فكري ، ناجور بودن با مردم ، خدمت بدون مزد به ملت ، گمنامي و فقر من دليل بوالهوسي من باشد
درست است من يك وقت جور ديگر بوده ام ، ولي حاليه خيلي لجوج هستم و زياده از حد بد بين
چيز هايي را كه خيلي قبل از اين روزگارها نوشته ام و براي تو خوانده ام براي اين بوده است كه وجود محبوب تو را بيش تر به خودم نزديك كنم . تو مقصود مرا نمي داني
اگر چند سال زودتر به هم مي رسيديم به تو مي گفتم هر پرنده كجا آشيان دارد ! حال از تو شكوه نمي كنم . از تصادف ! ... جهت اين است كه در ابتداي مواصلت خيلي لاابالي و بي قيد شده بودم . پس تو اين قدر بي قيد نباش . روي اين امواج ، زندگاني به پل كوتاه و تنگي شباهت دارد . كمي بي قيد براي لغزيدن و تسليم شدن به امواج غضبناك كافي است . اين امواچ ، حوادث است . انسان با قابليت و تدابير شخصي ممكن است آن ها را پس و پيش كند ، ولي نمي توان آن ها را كوچك شمرد
به تو يك فكر خوب بدهم . چون نوشته مي شود شايد اثر كند : سعي داشته باش در قلب كسي كه با او زندگي مي كني يادگارهايي بگذاري كه در ايام پيري ، موقعي كه خواهي نخواهي شكسته و ناتوان مي شوي ، آن يادگارها مانع از اين باشند كه آن آدم از تو دور بشود
ظاهر آرايي براي خود مقامي دارد ولي همين كه از بين رفت به آن حباب هاي خالي شباهت خواهد داشت كه از سقوط قطرات باران روي آب توليد شده و انعكاسات رنگارنگي درسطح آن تصور يافته باشد . چون باطن ندارند ، بر مي خيزند . روي كار آمده ، دوراني دارند پس از آن مثل خيال هاي گريزان ، مثل درآمدهاي اول تو ، زود از بين مي روند
عاليه ي عزيزم ! محبت هاي ظاهري فناپذير هستند ، ولي همين كه باطن و حقيقتي داشت براي هميشه حكم فرماي قلب انسان واقع مي شوند . براي اين كه در موقع زوال صورت باطن، نايب مناب صورت خواهد شد
اگر در من فكر و احساسات خوب سراغ داري عاليه ! به توقعات من اهميت بده
من از تو يك چيز مي خواهم : « با من يك جور باشي » در اتاق تنها . سرت را به دو دست گرفته فكر كن...
نامه ی عاشقانه ی نیمایوشیج به همسرش 1

گُـل مَـטּ گآهے بـבاـפֿـلاـᓆ פּ ڪҐ حوصـِلـہ פּ مَغــرور بـوב...
امــّـــــا..
مانـבنـــے بــوב .
ایـטּ بـوבنـَش بـوב ڪـِـہ اפּ را تبـבیــل بـہ گـُــل مـטּ ڪرבه...✿

نامه ی عاشقانه ی نیمایوشیج به همسرش 1
پاسخ
 سپاس شده توسط m.abdollahi ، علی* ، محمد تی ام ، تینا14 ، radmehr rad ، المیرا باحاله
آگهی
#2
نامه هاش هم مثل شعر هاش بد نیستنBig Grin
اکنون گور او را بس است




آنکه جهان اورا کافی نبود
پاسخ
#3
اسپم ها پاک شدند.
نامه ی عاشقانه ی نیمایوشیج به همسرش 1
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان