امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

جک باحال تقریبا+18سری دوم

#1
Star 
طریقه خرید هندونه توسط بابام :

بو کردن هندونه
پرت کردن و گرفتنش از رو هوا
وزن کردن با دست
شمردن خطهای هندونه
زدن روی هندونه و شنیدن صدای مورد نظر
نگاهِ عالمانه به اطرافیان در میوه فروشی ( که آره آقا من این کارم)
خریدن هندونه
آوردن به منزل
همه رو چنگال به دست جمع کردن
دست و سوت و جیغ و هورای حضار
پاره کردن هندونه
پذیرایی از اهل منزل با هندونه سفید و با طعم خـــــیار :|



ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺷﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻫﻮﯾﯽ ﺩﻭﯾﺪ ، ﺁﻫﻮ ﺩﻭﯾﺪ ﻭ ﺩﻭﯾﺪ ﺳﭙﺲ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩیه
ﻭ ﺑﻪ ﺷﯿﺮﮔﻔﺖ : ﺑﺲ ﺍﺳﺖ ﺑﯽ ﺭﺣﻤﯽ ، ﻫﻤﺶ ﺷﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ، ﯾﮏ ﺑﺎﺭ
ﻫﻢ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻦ!
.
.
.
.
.
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺷﯿﺮ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﺎﺭﺕ ﺷﺎﺭﮊ ﻣﯿﺨﺮ



طبق آمار به دست آمده، ثروتمندترین افراد جهان زنان عرب هستند چون همیشه به معامله‌های بزرگ دست می‌زنند.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.


من خیلی خوشحال بودم… من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بودیم… والدینم خیلی کمکم کردند… دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود… فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود… اون دختر باحال ، زیبا و جذابی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد و باعث می شد که من احساس راحتی نداشته باشم… یه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون برای انتخاب مدعوین عروسی… سوار ماشینم شدم و وقتی رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت: اگه همین الان ۵۰۰ هزار تومن به من بدی بعدش حاضرم با تو... داشته باشم. من شوکه شده بودم و نمی تونستم حرف بزنم… اون گفت: من میرم توی اتاق خواب و اگه تو مایل به این کار هستی بیا پیشم… وقتی که داشت از پله ها بالا می رفت من بهش خیره شده بودم و بعد از رفتنش چند دقیقه ایستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم… یهو با چهرهء نامزدم و چشمهای اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم! پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بیرون اومدی… ما خیلی خوشحالیم که چنین دامادی داریم… ما هیچکس بهتر از تو نمی تونستیم برای دخترمون پیدا کنیم… به خانوادهء ما خوش اومدی!

نتیجهء اخلاقی: همیشه کیف پولتون رو توی داشبورد ماشینتون بذارید




هواپیما داشت سقوط می کرد همه داشتن جیغ میزدن به جز یه ترکه ! ازش می پرسن چرا تو ساکتی ؟ میگه : ماله بابام که نیست بذار سقوط کنه
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.




دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.



زنی حامله از خدا پسر می خواست. از قضا دختر زائید. ناراحت شد و به خدا گفت: - چه می شد اگر چیزی لای پای این بچه می گذاشتی؟ زنی که آنجا بود، گفت: غصه نخور، پانزده سال بعد آنقدر چیز لای پای این دختر ببینی که نتوانی بشماری


مردی وسط میهمانی خوابش برده بود و چرت می زد. یک دفعه وسط چرت زدن با صدای بلند گوزید. چشمش را باز کرد و دید همه مهمانان دارند او را نگاه می کنند. خجالت کشید و خواست موضوع را عوض کند. گفت: من همین الآن خواب مرحوم پدرم را می دیدم که داشت با من حرف می زد. یکی از مهمانان گفت: اتفاقا ما هم صدای ایشان را شنیدیم.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.


به قزوينيه ميگن: يك خاطرة خوب تعريف كن، ميگه: بالام جان، بچه بود.. سفيد بود..! ميگن حالا يك خاطرة بد تعريف كن، ميگه: آي بالام جان، بچه بوديم... سفيد بوديم..!!
معلم:  5+5 چند میشه؟

شاگرد:11

معلم: احمق اول دستت رو از تو شلوارت در بیار دوباره بشمار!!

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.


شوهر: وقتي من تو رو عصباني ميكنم تو هيچوقت واكنش نشون نميدي. چطوري خودتو كنترل ميكني؟
زن: من سنگ توالت رو ميشورم
شوهر : خب چه ربطي داره چطوري بهت كمك كميكنه؟
زن: خب من با مسواك تو اون رو ميشورم

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.


هر وقت احساس تنهايي كردي پاهاتو رو سينه جمع كن . بعد اونا رو رو سينه فشار بده حتما ميگوزي. بعد ميخندي و خدا رو شكر ميكني كه تنها بودي.



: یه روز ازفرمانده پادگان قزوین میپرسن چطوری از پسرا ی سرباز مرد میسازین؟

 

میگه همونطور که شما دخترا روزن میکنین...!!!

 

 

 

: يارو ﺩﺭﯾﺨﭽﺎﻝ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻪ،ﮊﻟﻪ ﻣﯿﻠﺮﺯﻩ،

 

ﻣﯿﮕﻪ:ﻧﺘﺮﺱ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﭘﻨﯿﺮ ﺑﺨﻮﺭﻡ

 

 

 

: میبینم ازتو آشپزخونه صدا میاد رفتم میبینم داداشه هی در یخچال رو باز و بست میکنه میگم چرا همچین میکنی خو کنده شد از جا... چی جواب بده خداوکیلی خوبه...؟؟؟ . . . . . . . میگه دارم رفرش میکنم ببینم چیز جدید پیدا میکنم....

 

 

 

دوس دُخدره قشنگ من قرمزپوشیده

هی

رفته و با یه پسر لاشی خابیده

هی

دوس دخدره من ، چشاتو وا کن

... وختیکهرفتم ، اونوخ لالا کن

دوس دخدرم به گا نده خاطراهها رو

به تخت خابت را(ه) نده غریبهها رو !!

 

 

 

من تو تعجبم كه چرا به مادرشنگول منگول حبه انگور گير نميدن با اينكه شوهر نداشت ولي 3تا بچه داشت،
هزار بار پ.خ داده برو موهاتو کوتاه کن گفتم نمیکنم!
میلیون بار گفته برو موهاتو کوتاه کن گفتم کوتاه نمیکنم!
حالا رفتم آرایشگاه ؛ شخمی ترین مدل مو رو ورداشته داره میزنه! Angry 
من... (به دلیل وجود کلمات نامناسب امکان پخش نیست)...!
ملت به مو نیاز نععععععرن!!! 6
پاسخ
 سپاس شده توسط شاسگول ، dj amir 1992 ، kimia kimia1378 ، αℓι ، ʂհმოἶო ، azary ، Mr.Ehsan ، ESKANDARY ، *emad* ، faeze0171
آگهی
#2
بی..........Angry
چه قدر لباس مشکی بهت میاداگه میدونستم زودترمیمردم.
اشتباه ازمن بود کسی راپاشویه میدادم که در تب دیگری میسوخت







رونوشت برداشته شده از کاربر (نگین...)
پاسخ
 سپاس شده توسط Mr.Ehsan
#3
خیلی باحالی
پاسخ
#4
....Dodgy
درد تنهایـــــــــی کشیـــــــــــــــــــــد ن،

مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفـــــــــید،


شاهکاری میسازد به نامِ دیوانــــــــــگی...!

و من این شاهکــــارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم خرید ام...

تو هر چه میخواهـــــــــی مـــــــرا بخوان....

دیوانـــــه، خود خــــواه ،بی احساس.................
نمیــــفروشــــــــم​...!!!!
پاسخ
 سپاس شده توسط Mr.Ehsan
#5
ممنون
اونایی که جنبه و کشش +18 ندارین نیایید خو چرا اخم میکنید؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
جک باحال تقریبا+18سری دوم 1
پاسخ
 سپاس شده توسط Mr.Ehsan
#6
SmileSmileSmileSmileSmileSmileSmileSmile

قشنگ بود....
بگو حدیث ما حدیث خون بود...
شرارتی که ناشی از جنون بود...
بگو چگونه ما وا ندادیم...
بگو که مردیم و ایستادیم...


Heart ShaHiN Heart



پاسخ
آگهی
#7
خیلی باحال بود25r3025r30
جک باحال تقریبا+18سری دوم 1
منـ دیگـر به گذشتهـ نگاهـ نمی‌کنمـ. پشیمانـ نیستمـ. منـ بهـ آیندهـ نگاهـ می‌کنمـ. همهـ چیز بهـ یکدیگر متصـلـ هستند و منـ از آنـ برایـ افشاگریـ استفادهـ میـ کنم، برایـ محافظتـ و اگر لازمـ شد ... برایـ مجازاتـ.

(Aiden Pearce)
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان