امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اشعار مولانا

#1
همه ی شعر های مولانا را اینجا بنویسید .....SmileSmile
سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش / مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش

گه می‌فتد از این سو گه می‌فتد از آن سو / آن کس که مست گردد خود این بود نشانش

چشمش بلای مستان ما را از او مترسان / من مستم و نترسم از چوب شحنگانش

ای عشق الله الله سرمست شد شهنشه/ برجه بگیر زلفش درکش در این میانش

اندیشه‌ای که آید در دل ز یار گوید / جان بر سرش فشانم پرزر کنم دهانش

آن روی گلستانش وان بلبل بیانش/ وان شیوه‌هاش یا رب تا با کیست آنش

این صورتش بهانه‌ست او نور آسمانست / بگذر ز نقش و صورت جانش خوشست جانش

دی را بهار بخشد شب را نهار بخشد / پس این جهان مرده زنده‌ست از آن جهانش

پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من / سرو خرامان منی ای رونق بستان من

چون می روی بی‌من مرو ای جان جان بی‌تن مرو / وز چشم من بیرون مشو ای مشعله تابان من

هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم / چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من

تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم / ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من

بی پا و سر کردی مرا بی‌خواب و خور کردی مرا / در پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان من

از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم / ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من

گل جامه در از دست تو وی چشم نرگس مست / تو ای شاخه‌ها آبست تو وی باغ بی‌پایان من

یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی / پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من

ای جان پیش از جان‌ها وی کان پیش از کان‌ها / ای آن بیش از آن‌ها ای آن من ای آن من

چون منزل ما خاک نیست گر تن بریزد باک نیست / اندیشه‌ام افلاک نیست ای وصل تو کیوان من

بر یاد روی ماه من باشد فغان و آه من / بر بوی شاهنشاه من هر لحظه‌ای حیران من

ای جان چو ذره در هوا تا شد ز خورشیدت جدا / بی تو چرا باشد چرا ای اصل چارارکان من

ای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین من / ای ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من
حاصل عشق مترسک به کلاغ مرگ یک مزرعه بود.....
پاسخ
 سپاس شده توسط serpico ، nahal:o ، ♥هستی♥
آگهی
#2
رو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن

ترک من خراب شبگرد مبتلا کن

*ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها

خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن

*از من گریز تا تو ، هم در بلا نیفتی

بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن

* ماییم و آب دیده ، در کنج غم خزیده

بر آب دیده ما صد جای آسیا کن

* خیره کشی است مارا ، دارد دلی چو خارا

بکشد ، کسش نگوید :" تدبیر خونبها کن"

* بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد

ای زرد روی عاشق ، تو صبر کن، وفا کن

*دردی است غیر مردن ، آن را دوا نباشد

پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟

*در خواب ، دوش، پیری در کوی عشق دیدم

با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

* گر اژدهاست بر ره ، عشق است چون زمرد

از برق این زمرد ، هین ، دفع اژدها کن
پاسخ
 سپاس شده توسط *RANGO* ، A * L * O * N * E b * o * y
#3
ممنون خیلی قشنگ بودHeart
=))

اشعار مولانا 1
عضو گروه تاریخ انجمن
پاسخ
#4
بکشید یار گوشم که تو امشب آن مایی .... صنما بلی ولیکن تونشان بده کجایی....
چورها کنی بهانه بدهی نشانه خانه ..... به سرو ودو دیده آیم که تو کان کیمیایی
پاسخ
#5
زیاد نبود کم بود بیشترش کن لدفن×
پاسخ
#6
لایک خیلی قشنگ بود ممنون
چقـבر سَـخـتہ تمام روز رو مُنتظر شب باشے ڪہ בوباره زُل بزنے


بہ صفـحـہ سرב مانیتور و فقط نگاهت بہ آیـבے یہ نفر باَشہ


و همش בعا ڪنے ڪہ روشـטּ بشہ با اینڪہ از قبل میـבونے


امشبم مثل تموم شـبہـاے گذشتہ فقط بایـב چشمہـاے פֿواب رفـتہ


آבمڪ آیـבیشو ببینے و בرב בلاتو براش آف بذارے بـہ ایـטּ امیـב ڪہ


شایـב اومـב و פֿـونـב و جوابتو בاב ، جوابـہایے ڪہ مثل همیشہ


פـرف تازه اے توش نیست انگار ڪہ هیچوقت نمیـפֿـواב باور بُڪنہ ڪہ :
.
.
.


בوستــــ♥
ـــش בارے !
پاسخ
آگهی
#7
خیلی حال کردم
عشق مانند ساعت شنی است قلب را پر می کند و مغز را خالی‎
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۱
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۰
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۵
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۶
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۸
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۹
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۰
  مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۱
  "مولانا خداوندگار"

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان