امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کامل بازی بیو شاک(bio shock)

#1
این بازی برنده بهترین داستان بازی های جهان شده
لوتس ها که بودند؟
روزالیند لوتس فیزیک دان، سالها قبل از پیداش کلمبیا و در زمانی نامشخص مشغول اندازه گیری یک «ذره» به خصوصی بود. همزمان در دنیایی دیگر رابرت لوتس هم دقیقا مشغول اندازه گیری همین ذره در همان زمان بود. این قضیه باعث شد این لوتس ها به تکنولوژی دست یابند که به کمک آن توانستند از دنیاها مختلف با هم ارتباط برقرار کنند.
«من اون اتم رو رو هوا نگه داشته بودم. دوستام به این میدان لوتسی (میدانی که خودش کشف کرده و اسم خود را روی ان گذاشته است)، شناوری کوانتومی میگفتن. ولی در واقع اصلا همچین چیزی نبود! شعبده بازها اشیا رو تو هوا شناور نگه میدارن. کاری که من کردم این بود که نذاشتم اتم سقوط کنه. اگه بشه یه اتم رو هرچقدر که دلت خواست رو هوا معلق نگه داری چرا یه سیب رو نتونی؟ و اگه یه سیب رو بتونی چرا یه شهر رو نتونی؟» روزالیند لوتس، 1890، 22 سال قبل از امدن بوکر به کلمبیا
در یکی از Voxophone ها که بعد از آشنا شدن لوتس ها با هم ضبط شده داریم:
«میدان لوتسی اتم کوانتومی منو با موجهایی از نور درگیر کرد که بهم اجازه داد با امنیت بیشتری اونو اندازه بگیرم. برات آشنا میاد برادر؟ برای اینه که تو هم دقیقا همین اتمو با همین روش از یه دنیای مجاور دیگه اندازه میگرفتی. ما از جهان هستی به عنوان تلگراف استفاده کردیم. روشن و خاموش کردن میدان تبدیل شده بودن به نقطه ها و خط تیره ها. اون موقع همه چیز به شدت آهسته بود ولی الان تو و من میتونیم با هم پچ پچ کنیم.» روزالیند لوتس، 1893، 19 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
سپس روزالیند کشف کرد برای رفتن به یک دنیای دیگر میتوان از Tear ها استفاده کرد. او بعدا با کامستاک آشنا شد. کامستاک با استفاده از یکی از این Tear ها آمریکا را دید که به دست فرزندش به آتش کشیده شده و بعد از آن به کمک اختراعات روزالیند کلمبیا را ساخت و آن را به روزی انداخت که در بازی دیدیدم.
«اختراع ما بهون نشون داد که اون دختره شعله ایه که زمین انسان ها رو به آتش خواهد کشید. برادرم میگه ما باید اون کاری که کردیم رو جبران کنیم. ولی زمان بیشتر از اون که یه رود باشه یه اقیانوسه. چرا سعی کنیم جریان آبی رو بیاریم که دوباره برمیگرده؟» روزالیند لوتس، 1909، سه سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
به خاطر بچه دار نشدن کامستاک، لوتس ها یک نقشه کشیدند. به دنیای بوکری که غسل را قبول نکرده و قمار کرده و پول هنگفتی را بدهکار شده است بروند، بچه او، آنا، را بخرند تا بوکر قرض های خود را بدهد و بدین ترتیب آنا تبدیل به الیزابت میشود. رابرت لوتس که شرایط کلمبیا را میبیند و از کرده خود پشیمان میشود با روزالیند ملاقات میکند و به او یک اولتیماتوم میدهد که باید الیزابت را برگردانند.
«برادرم یه اولتیماتومی بهم داده. اگه الیزابت رو به همون دنیایی که او ازش آوردیم برنگردونیم، باید من و اون از هم جدا بشیم. جاهایی که اون کاغذ سفید میبینه من نمایشنامه Link Lear رو میبینم (یعنی از اون بیشتر میدونم). ولی اون برادرمه و باید نقش خودمو ایفا کنم. هرچند میدونم که همه چی غم انگیز تموم میشه!» روزالیند لوتس، 1909، سه سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
نقشه برگرداندن الیزابت با بو بردن کامستاک از ماجرا خراب میشود. کامستاک به فینک دستور میدهد دستگاهی که آنها ساخته اند (سایفون) را دست کاری و خراب کاری کند. به همین دلیل لوتس ها با اینکه نمیمیرند ولی در دنیاهای مختلف پخش میشوند.
«کامستاک اختراع مارو دست کاری کرده. ولی ما هنوز نمردیم. یک فرضیه اینه که: ما در همه فضاهای ممکن پخش شدیم. ولی هنوز من و برادرم کنار هم هستیم که به خاطرش خوشحالم ولی اون نه. نقشمون هنوز نصفه کاره باقی مونده. ولی شاید هنوز یکی باشه که به جای ما الیزابت رو به دنیای خودش برگردونه…» روزالیند لوتس، 1909، سه سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
این شخص همان بوکر دو’ویت، پدر واقعی الیزابت است که توسط لوتس ها اجیر میشود تا الیزابت را از کلمبیا بدزدد و اینگونه بازی از روی قایق شروع میشود که لوتس ها بوکر را به کلمبیا راهنمایی میکنند و او را در طول بازی کمک میکنند.
غسل کردن در بازی به چه صورت است و چه اتفاقی بعد از آن می‌افتاد؟
غسل داده شدن در بازی توسط یک روحانی صورت میپذیرد که سر شخص مورد نظر را کاملا زیر آب میکند و بعد از مدتی آن را بیرون می‌آورد. بعد از غسل، همه گناهان و خاطرات بد انسان پاک میشود و گویا شخص جدیدی متولد شده است. غسل داده شدن شرط ورود به کلمبیا است، همانطوری که در همان ابتدای بازی در برج فانوس دریایی و زمانی که پله ها را بالا میرویم نوشته هایی را میبینیم با این مضامین: «گناهان تو را خواهم شست، از مفسده‌خانه تو را نجات خواهم داد، تو را از سرزمین خود برخواهم داشت، و در بهشت جدید تو را خواهم گذاشت». همچنین در یکی از Voxophone ها داریم:
«یک نفر وارد برای غسل وارد آب میشود و فرد متفاوتی از آن خارج میشود که گویا تازه متولد شده است. این شخص جدید چگونه آدمی است؟ شاید گناه کار شود و شاید مقدس، باید صبر کرد و دید دست به چه کارهایی خواهد زد.»
- کامستاک، 1911، 1 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
مفهوم دنیاهای دیگر را نمیفهمم، یک مثال بزنید؟
فرض کنید میخواهید از خانه به محل کارتان بروید. هم میتوانید پیاده بروید، هم میتوانید با اتوبوس بروید و هم میتوانید با ماشین شخصی بروید. شما تصمیم میگیرید که مثلا پیاده بروید، بلافاصله دنیاهای دیگری به وجود می‌آیند که در یکی از آنها شما با اتوبوس به محل کارتان رفته اید و در یکی دیگر با ماشین شخصی. هر تصمیم دیگری که در هر یک از این دنیا بگیرید باعث به وجود آمدن دنیاهای دیگری میشوند که در آنها تصمیمات متفاوتی گرفته اید و بدین ترتیب بی نهایت دنیای دیگر تشکیل میشود. در بازی هم بدین ترتیب، بوکر در موقعیت غسل داده شدن قرار گرفته و آن را قبول نکرده است و تبدیل شده به بوکری که قمار کرده و دخترش را فروخته و بدین ترتیب دنیای خودش به وجود آمده، در آن طرف دنیای دیگری به وجود آمده که در آن غسل را پذیرفته و به کامستاک تبدیل شده است.
چرا کامستاک میخواهد دنیای زیرین (آمریکا) را نابود کند؟
بعد از اینکه کلمبیا در جریان انقلاب بوکسورهای چینی به پیکینگ حمله کرد، آمریکا از کامستاک خواست هرچه زودتر به آسمان آمریکا برگردد. کامستاک هم که از این درخواست به شدت ناراحت شده احساس میکند به او خیانت شده و کلمبیا را از اتحاد با آمریکا خارج میکند و آمریکا را هم در کنار سایر نقاط جهان، مفسده‌ خانه پایین یا Sodom Below میخواند. او که فرد به شدت مذهبی است در یکی از Voxophone ها میگوید برای آمدن خداوند باید این مفسده خانه نابود شود:
«تصور کردن آینده‌ یک بحث جدایی است،‌ به چشم دیدن آینده هم بحثی دیگر. زیرا من شعله های آتش را دیده ام که گریبان مفسده خانه‌ی پایین را خواهند گرفت و آن را برای آمدن خدا آماده خواهند کرد. ولی الیزابت باید آن شعله های آتش را پخش کند، نه من. من قبل از اینکه این کار عملی شود از پا درخواهم آمد… و او جانشین من خواهد شد. خداوند مرا به خانه دعوت میکند. میتوانم عشق او را در همه‌ی تومور هایم حس کنم، زیرا این تومورها قطاری هستند که مرا به ایستگاه خداوند خواهند رساند. و من هم با لذت و خوشی خواهم رفت زیرا میدانم که الیزابت کار من را خواهد کرد. اما چوپان بدلی در راه است تا بره‌ی مرا گمراه سازد. من به هیچ وجه سوار آن قطار نخواهم شد مگر اینکه الیزابت از شر توطئه‌های او در امان باشد.»
- کامستاک، 1912،‌ در همان سالی که بوکر به کلمبیا وارد میشود.
تصمیماتی که در بازی وجود داشت هر کدام چه تغییری ایجاد میکردند؟
این تصمیمات هیچ گونه تغییر در پایان و داستان بازی ندارند و عموما در حد انتخاب A یا B است. چهار تصمیم شما در بازی اینها هستند:
ابتدای بازی هنگام پرت کردن توپی که روی آن عدد 77 است به زوج سیاه و سفید این انتخاب را دارید که توپ را یا به سمت مجری برنامه یا به سمت آن زوج نگون بخت پرتاب کنید. در هر صورت گاردها علامت روی دست شما را خواهند دید و به شما حمله خواهند کرد. اگر گزینه پرتاب به سمت مجری برنامه را انتخاب کنید آن زوج می‌توانند فرار کنند و بعدها در مراحل دیگر از شما تشکر می‌کنند.
در ادامه بازی این انتخاب را دارید که یا قفس یا پرنده را انتخاب کنید که هر کدام را انتخاب کنید الیزابت بقیه بازی را به استثنای اواخر بازی آن را به گردنش میبندد. هیچ تاثیر دیگری ندارد.
وقتی برای گرفتن بلیط به باجه میروید ناگهان انتخاب های «کشیدن اسلحه» و «ادامه دادن به درخواست بلیط» ظاهر میشود که اگر ادامه دادن را انتخاب کنید، بلیط فروش چاقویی را به دست راست بوکر فرو میکند که الیزابت آن را با پارچه‌ی آبی رنگی میبندد و تا اخر بازی این پارچه روی دست بوکر دیده میشود. اگر هم کشیدن اسلحه را انتخاب کنید بلیط فروش سریع باجه را میبندد و اتفاقی برای دست بوکر نمی‌افتد.
اگر اسلیت را بکشید که او میمیرد و به آرزویش میرسد ولی اگر او را زنده بگذارید بعدا هنگام پیدا کردن چن لین میتوان او را در یکی از زندان ها پیدا کرد که روی ویلچر نشسته و حرفی هم نمیتوان بزند و زجر میکشد. که میتوانید در این لحظه او را بکشید، الیزابت هم میگوید: «احتمالا این همون چیزی بود که خودشم میخواست»
قدرهای الیزابت از کجا آمده بودند؟
تنها حرفی که در طول بازی در این مورد زده می‌شود یک Voxophone است:
«چی باعث میشه این دختره [الیزابت] خاص باشه؟ …بخش کوچیکی از اون توی دنیایی که ازش اومده باقی مونده…»
- روزالیند لوتس، 1909، 3 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
این بخش کوچک همان انگشت الیزابت است که موقع بسته شدن Tear قطع شد. البته این دلیل زیاد قانع کننده نیست زیرا هر کسی میتوانست قسمت های به درد نخور (!) بدنش را بین Tear ها بگذارد تا با قطع شدنش قدرتمند شوند. به نظر می‌آید همانطوری که در متن داستان اشاره کردم هنگامی که الیزابت بچه بود لوتس ها روی او آزمایشاتی انجام داده اند تا بتواند قدرت های سایفون را داشته باشد که البته یک تئوری است و جایی از بازی به آن اشاره مستقیمی نشده است.
چرا کشتن بوکر موقع غسل همه کامستاک ها را از بین میبرد؟
زیرا تنها در صورتی که بوکر تازه از جنگ برگشته غسل را قبول کند تبدیل به فردی مذهبی یا همان کامستاک خواهد شد. پس الیزابت آخر بازی که تمام قدرت خود را بعد از نابود شدن سایفون بازیافته بوکر را با کمک یک Tear به زمانی میبرد که بوکر لحظاتی قبل غسل را قبول کرده و اگر زنده بماند تبدیل به کامستاک خواهد شد. برای همین در این لحظه بوکر را زیر آب خفه میکنند و او کشته میشود و بدین ترتیب دیگر در هیچ دنیایی کامستاکی به وجود نخواهد آمد ولی بوکری که غسل را قبول نکرده همچنان زنده میماند (در تمام دنیاها). اینکه بعد از کشته شدن بوکر الیزابت ها یکی یکی ناپدید میشوند هم به این دلیل است که دیگر کامستاکی وجود ندارد که آنا را بدزدد و او را تبدیل به الیزابتی بکند که اینقدر قدرتمند است. ولی آنا در دنیاهایی که بوکر غسل را قبول نکرده زنده باقی میماند ولی دیگر شاید شبیه الیزابت نباشد.
صحنه پایان تیتراژ هم درست زمانی است که اگر اتفاقات بازی نمی افتاد بوکر آنا را به لوتس ها میداد ولی چون دیگر کامستاک ها نابود شده اند، خبری از لوتس ها هم نیست که انا را بخرند و دیگر کلا کلمبیایی وجود ندارد و آنا در گهواره اش در اتاق بوکر است.
البته فعلا بین علما اختلاف وجود دارد! نظریه‌ی دیگری میگوید بوکر زمانی کشته میشود که هنوز به غسل کردن نرفته که بخواهد آن را قبول کند یا نکند. یعنی هم بوکرها و هم کامستاک ها میمیرند (برخلاف نظریه اول که میگوید کامستاک ها میمیرند ولی بوکرها زنده میمانند) که البته با صحنه‌ی بعد از تیتراژ همخوانی ندارد.
سانگ‌برد چه بود؟
سانگ برد ساخته فینک می‌باشد که بخشی از آن ماشینی و بخشی از آن ارگانیک (زنده) است. تکنولوژی ساخت آن از یک دنیای دیگر و از یک زمان دیگر با استفاده از یک Tear گرفته شده است. ممکن است فینک سانگ برد را از روی بیگ ددی های نسخه اول ساخته باشد ولی احتمال ان خیلی کم است زیرا هزاران دنیای موازی وجود دارد که شاید از آنها یاد گرفته باشد. در یکی از Voxophone ها فینک میگوید:
«این شکاف های روی هوا یک شگفتی دیگه بهم نشون دادن ولی هنوز کاربرد اون رو نمیدونم. این شگفتی در مورد ترکیب انسان و ماشینه که یه جورایی هم ماشین حساب میشه هم انسان. این ترکیب به نظر میاد غیر قابل برگشت و جدایی باشه. شاید کامستاک به این وسیله برای نگهبانی از اون چیزی که تو اون برج داره، نیاز پیدا کنه.» – فینک، 1895؛ 17 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
الیزابت از کی وارد برج شده بود؟
به احتمال زیاد تمام عمر خود را آنجا بود، زیرا نمیدانست که کامستاک پدرش و یا مادرش کیست.
آنا که بود؟
آنا دختر بوکر بود که به لوتس ها فروخت تا قرض خود را بدهد. لوتس ها هم آنا را برای کامستاک میخواستند. کامستاک اسم آنا را عوض میکند و الیزابت میگذارد.
علامت AD روی دست بوکر برای چه بود؟
مخفف Anna DeWitt، دختر بوکر است که احتمالا برای اینکه بعد از فروختن او و پشیمان شدن همیشه به یاد او باشد اسم دخترش را روی دستش خالکوبی کرده که البته به ضررش تمام میشود و افراد کامستاک از روی آن بوکر را شناسایی میکنند.
Lady Comstock که بود و چه کسی او را کشت؟
Lady Comstock همسر واقعی کامستاک بود. چون به خاطر عقیم بودن کامستاک، آنها نمیتوانستند بچه داشته باشند که روی تخت جانشینی بنشیند کامستاک تصمیم میگیرد با اجیر کردن لوتس ها از آنها بخواهد به دنیایی دیگر بروند و بچه‌ی بوکر را از او بخرند و به کلمبیا بیاورند تا جانشین کامستاک شود. چون این بچه باید به هر ترتیبی از نظر ژنتیکی به کامستاک مرتبط باشد این تصمیم را گرفتند که بچه خود کامستاک را از دنیایی دیگر (که اینجا دنیای بوکر است) بدزدند. کامستاک به خاطر تهدید Lady Comstock که از طرف روزالیند لوتیس باخبر شده بود قضیه از چه قرار است و میگفت به همه خواهد گفت الیزابت را او نزاییده است، او را میکشد و تقصیر ان را بر گردن دیزی فیتزوری، خدمتکارشان در آن زمان و رئیس فعلی واکس پاپیولی می اندازد. همچنین از اعتماد مردم به خود که او را پیامبر میدانستند سوء استفاده میکند و به مردم میگوید تولد الیزابت یک معجزه بود و او فقط یک هفته در رَحِم Lady Comstock بود و بعد از یک هفته باردار بودن الیزابت را زاییده است.
«به نظر میاد Lady Comstock فکر میکنه الیزابت حاصل روابط غیرمشروع من و پیامبر عزیزشه. برای همین مجبور شدم حقیقت به او زن بیچاره بگم: اینکه اون بچه به خاطر وجود اختراع جدید ماست (سایفون). ولی فکر کنم این حقیقت غیر قابل باورتر از توهمی که خودش داشت باشه» - روزالیند لوتس، 1895، 17 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
اسلیت که بود؟
«خداوند همه جور سربازی می‌سازد ولی فقط یک اسلیت خلق کرده است (یعنی او خاص است). پدرم در جریان جنگ در پیکینگ به دنبال او به سمت تپه سن خوان رفته و همونطوری که اسلیت میگه: “وسط جهنم دستور حمله صادر شد”. امروز در جریان گردهمایی یادبود اون جنگ، اسلیت از من پرسید تو دختر گروهبان مونرو هستی و منم گفتم بله قربان من دختر او هستم. اون گفت پدرت همیشه آرزوی داشتن یک پسر رو داشت، امیدوارم اون احمق الان اونقدر عقل داشته باشه که بفهمه چقدر خوش شانسه [که دختری مثل تو داره]» ویویان مونرو، 1911، یک سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
اسلیت به همراه بوکر در جنگ Wounded Knee جنگیده و بعد از مدتی به کامستاک رو آورده و شهروند کلمبیا شده است. در سال 1901 در انقلاب بوکسورهای چینی هم جنگیده و آنجا چشم چپش و 30 نفر از سربازانش را از دست داده است. بعد از مدتی اسلیت کامستاک را به دروغ متهم میکند و کامستاک هم او را از تمام درجاتش خلع می‌کند. به همین دلیل اسلیت گروهی را جمع آوری میکند و به تالار قهرمانان که نمایشگاه دست‌ آوردهای جنگی است حمله میکند تا شاید بتواند دروغ های کامستاک را که مجسمه های خود را در همه جا نصب کرده از بین ببرد.
اینجاست که بوکر و الیزابت در جریان بازی وارد تالار قهرمانان میشوند و با اسلیت رو به رو میشوند. اسلیت که بوکر را شناخته، از قهرمانی های او در جنگ میگوید و به سربازان خود اعلام میکند اگر میخواهند مانند یک سرباز واقعی از آنها یاد شود به جای کشته شدن به دست روبات های کامستاک به دست یک قهرمان کشته شوند. برای همین افراد اسلیت به بوکر حمله میکنند و او مجبور میشود همه آنها را بکشد.
«من و افرادم محکوم به مرگ هستیم. درست مثل کاستر (Custer) که توی Little Big Horn محکوم شده بود. ولی ما تسلیم کامستاک و سربازای آهنیش نمیشیم. دیده بانی که گذاشته بودم اونو دیده… بوکر دو’ویت داره میاد اینجا، به تالار! دو’ویت… ما اونو آمریکایی سفید Wounded Knee صداش میکردیم. همش به خاطر دست اوردهای بزرگی که تو اون جنگ به دست آورد. مردی مثل اون میتونه آرامشی که دنبالشیم رو به ما ببخشه.» – اسلیت، 1912، در جریان رفتن بوکر به تالار قهرمانان
چرا اسلیت در تالار قهرمانان میگفت همه‌ی حرفهای کامستاک دروغ است و او اصلا در جنگ نبود؟
کامستاک در جنگ Wounded Knee بود ولی آنجا هنوز اسم خود را به کامستاک تغییر نداده بود و قیافه اش هم پیر نشده بود و مانند بوکر بود. برای همین اسلیت بوکر را میشناسد و او را قهرمان خطاب میکند ولی نمیداند که کامستاک هم همان بوکر است و به او میگوید که تو اصلا در جنگ نبودی و دروغ میگویی.
چقدر طول کشید تا بوکر بعد از فروختن آنا برای پس گرفتنش به کلمبیا برود؟
در پایان بازی مشخص میشود که بوکر بعد از فروختن آنا 20 سال در رنج و سختی و غم زندگی کرده است پس مشخص میشود که 20 سال بعد از فروختن آنا پیشنهاد لوتس ها را پذیرفته و به کلمبیا رفته است تا الیزابت را پس بگیرد.
بوکر و کامستاک همسن هستند پس چرا کامستاک پیرتر است؟
به دلیل استفاده بیش از اندازه از سایفون برای رفتن به دنیاهای دیگر و استفاده از آن برای پیشگویی کامستاک دچار عارضه هایی شده که بچه دار نشدن و سریع تر پیر شدن از جمله‌ی این عارضه ها است. در Voxophone ها هم به این قضیه اشاره میشود:
«پیامبر ما داره میمیره، رفت و آمد بین دنیاهای مختلف داره اونو سریع تر پیر میکنه. چرا کامستاک تو این دنیا داره پیرتر میشه در حالی که کامستاک دنیاهای دیگه سالم میمونن؟ اگه ژن آدمها سرنوشته پس دلیل این تفاوت چیه؟ شاید دلیلش تماس با اختراع ما [سایفون] باشه؟ همم… باید بیشتر روش تحقیق کنم.»
- روالیند لوتس، 1907، 5 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
کامستاک چگونه از آینده و آمدن بوکر خبر داشت؟
با استفاده از دستگاه سایفون و Tear هایی که به دنیاها و زمانهای مختلف باز میکرد از همه چیز حتی آینده خبر داشت و برای همین ادعای پیامبری و پیشگویی کرد. به همین دلیل آمدن بوکر و علامت روی دستش را پیشبینی کرده بود و برای آن آماده شده بود.
Vigor ها چقدر شبیه پلاسمیدهای نسخه اول بودند، از کجا آمده بودند؟
در نسخه اول بازی مشخص شد که آقای Brigid Tenenbaum پلاسمیدها را ساخته بود که بسیار شبیه Vigor های این نسخه هستند. در Bioshock: Infinite گفته میشود که فینک ویگورها را ساخته است ولی اینکه چگونه مشخص نمیشود اما در یکی از Voxophone ها فینک به برادرش که موسیقی دان است اینگونه میگوید:
«برادر عزیزم، این شکاف های روی هوا باز هم به ما سود میرسونن. نمیدونم نت های موسیقیت رو از چه کسی قرض میگیری ولی اگه اون نصف هوش و ذکاوت زیست شناسی که من الان دارم کارهاش رو دنبال میکنم رو داشته باشه، خب تو میتوستی تبدیل به موزارت (موسیقی دان بزرگ اتریشی) کلمبیا بشی»
- فینک، 1894، 18 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
این زیست شناس ممکن است همان Tenenbaum باشد که فینک با استفاده از Tear ها، اختراعات او را مشاهده میکرده و آنها را میدزدیده و در کلمبیا به نام خود ثبت میکرده است.
قضیه شیر و خط انداختن چه بود؟
نشان میدهد که حداقل 122 بار دیگر بوکر سعی کرده الیزابت را نجات دهد ولی هر دفعه ناموفق بوده و این بار 123 است. طبق آن چیزهایی که در آخر بازی گفته می‌شود ما یک سری متغیرهایی دارم و یک سری ثابت. در این قضیه متغیر، انتخاب بوکر است که میتواند هم شیر را انتخاب کند و هم خط را. ثابت هم نتیجه کار است که همیشه شیر می‌آید. یعنی در همه ان 122 بار گذشته هم انتخاب بوکر هرچه که بود نتیجه شیر می‌آمد برای همین میبینیم که روی تخته آن همه علامت (122 علامت) زیر شیر خط کشیده شده است.
صحبت های اول بازی روی قایق برای چه بود؟
این صحبت ها هم برای نشان دادن این بود که لوتس ها قبلا هم چند بار بوکر را به کلمبیا آورده اند ولی او نتوانسته موفق شود. زمانی که رابرت لوتس از روزالیند میخواهد که به او در پارو زدن کمک کند روزالیند پیشنهاد میدهد که از بوکر بخواهند پارو بزند ولی رابرت میگوید که بوکر پارو نمیزند. روزالیند فکر میکند که منظور رابرت این است که او نمیتواند پارو بزند که رابرت دوباره میگوید بوکر پارو نمیزد و این بار تاکید بیشتری رو فعل «نمیزند» میکند. روزالیند هم این بار میگوید که فهمیده است منظور رابرت چیست.
درواقع منظور او از جمله بوکر پارو نمیزند این است که در دفعات قبلی که بوکر را به کلمبیا میبرده اند بوکر پارو نمیزده است و این دفعه هم پارو نخواهد زد و دفعات بعدی هم اگر باشد پارو نخواهد زد زیرا پارو نزدن بوکر یک ثابت است و در همه دنیا یکی بوده و تغییر نمیکند. درست مثل قضیه شیر و خط انداختن که جدا از حدس بوکر نتیجه همیشه شیر میشود اینجا هم هیچ وقت بوکر پارو نخواهد زد.
همچنین نکته جالب دیگر اینجاست که روالیند به رابرت میگوید اعتقادی به این «آزمایش فکری» ندارد (که بعدا میفهمیم منظورش عبور دادن بوکر از دنیای خود به دنیای کامستاک و تلاش برای پس گرفتن الیزابت است) و وقتی رابرت میگوید همیشه در آزمایش کردن با وجود اینکه کسی میداند ممکن است شکست بخورد باز هم آن را انجام میدهد که روزالید جواب میدهد ولی کسی وقتی میداند یک نفر دیگر در یک آزمایش شکست خورده است دیگر آن آزمایش را تکرار نمیکند. که این جمله روزالیند نشان میدهد آنها قبلا هم بوکر را به کلمبیا آورده اند ولی او شکست خورده است.
آن مرد مرده در برج فانوس دریایی اول بازی که بود؟
نگهبان همان برج است که توسط کامستاک که میدانست بوکر برای دزدیدن الیزابت خواهد آمد، اجیر شده تا او را بکشد. اما لوتس ها زودتر او را کشته اند و برای روحیه دادن به بوکر روی آن نوشته ای چسبانده اند با این مضنون که «نا امیدمون نکن». در همان برج میتوان نامه‌ی کامستاک را پیدا کرد که به نگهبان برج گفته بود: «آماده باش، داره میاد. باید جلوشو بگیری» و زیرش هم علامت C (کامستاک) داشت.
چرا بوکر بعضی مواقع خون دماغ میشد؟
وقتی کسی وارد دنیای دیگری شود و به جایی در آن دنیا برسد که قبلا در دنیای خود هم آنجا بود یا به چیزی از دنیای خود فکر کند خون دماغ می‌شود. زیرا طبق نقل قولی که در ابتدای بازی از جانب رابرت لوتس میشود ذهن این شخص سعی میکند چیزهایی را از دنیای خود به خاطر بیاورد که در اصل در این دنیا وجود ندارند.
«ذهن شخص موردنظر به سختی تلاش میکند تا خاطراتی را به یادآورد که در اصل وجود ندارند…»
- رابرت لوتس (Robert Lutece)، سال 1889 در اشاره به سفرهای بین بُعدی
برای مثال وقتی اوایل بازی بوکر مستقیما با کامستاک حرف میزد وقتی کامستاک میگوید همه چیز را در مورد بوکر میداند و اسم آنا را می‌اورد، چون بوکر در این دنیا آنا را به خاطر نمی‌اورد ولی ذهن او به آن فکر میکند میبینیم که بوکر خون دماغ میشود.
شاید بپرسید در اواسط بازی هنگام باز گرداندن اسلحه های چن لین چرا سربازهایی که در دنیای قبل از باز کردن Tear مرده بودند در این دنیای جدید خون دماغ میشوند و احساس سرگیجگی به آنها دست میدهد در صورتی که در دنیای جدید زنده هستند و نمیدانند که در دنیای دیگر مرده اند. اینجا باید بگوییم که آن Tear که الیزابت آن را باز میکند ما را به دنیای جدید نمیبرد بلکه آن دنیای جدید را که در آن اسلحه ها در اختیار واکس پاپیولی هستند را با این دنیای فعلی که در آن سربازها مرده اند ترکیب میکند. به همین دلیل آن سربازهایی که زنده هستند فکر میکنن مرده اند و خون دماغ میشوند.
چرا کامستاک آنا را دزدید؟ نمیتوانست یک بچه دیگر از خود کلمبیا پیدا کند؟
نه نمیتوانست؛ جانشین او باید به هر ترتیبی با خودش مرتبط میبود. در یکی از Voxophone ها داریم:
«فرشته (Archangel) به من میگه کلمبیا تا زمانی پابرجا میمونه که اولاد من روی تخت بشینه. ولی Lady Comstock از من باردار نمیشه. من هرکاری که یه مرد میتونست انجام بده رو کردم ولی هنوزم خبری از بچه نیست! تو این مورد از لوتس هم کمک خواستم ولی حتی اونم حاظر نیست کمکم کنه» – کامستاک، 1893، 19 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
که جمله آخر نشان میدهد او از روزالیند لوتس کمک خواسته تا بچه دار نشدن او را درمان کند یا فکر دیگری کند.
چرا کامستاک خودش نقشه اش مبنی بر حمله به کلمبیا را عملی نمیکرد و منتظر الیزابت بود؟
درست به همان دلیلی که کامستاک نمیتواند بچه ای به دنیا آورد (به خاطر سفرهای بین بعدی زیاد از طریق Tear ها)، سرطان هم گرفته و تومورهای متعددی دارد و فقط چند سال عمر خواهد کرد. بنابراین نیاز به جانشینی دارد که بتواند خواسته های او را عملی کند. در یکی از Voxophone ها داریم:
«تصور کردن آینده‌ یک بحث جدایی است،‌ به چشم دیدن آینده هم بحثی دیگر. زیرا من شعله های آتش را دیده ام که گریبان مفسده خانه‌ی پایین را خواهند گرفت و آن را برای آمدن خدا آماده خواهند کرد. ولی الیزابت باید آن شعله های آتش را پخش کند، نه من. من قبل از اینکه این کار عملی شود از پا درخواهم آمد… و او جانشین من خواهد شد. خداوند مرا به خانه دعوت میکند. میتوانم عشق او را در همه‌ی تومور هایم حس کنم، زیرا این تومورها قطاری هستند که مرا به ایستگاه خداوند خواهند رساند. و من هم با لذت و خوشی خواهم رفت زیرا میدانم که الیزابت کار من را خواهد کرد. اما چوپان بدلی در راه است تا بره‌ی مرا گمراه سازد. من به هیچ وجه سوار آن قطار نخواهم شد مگر اینکه الیزابت از شر توطئه‌های او در امان باشد.»
- کامستاک، 1912،‌ در همان سالی که بوکر به کلمبیا وارد میشود.
اواخر بازی روی پل چگونه برفی شد و 6 ماه گذشت؟
وقتی هوا مه آلود شد در واقع الیزابت پیر یک Tear بین زمان خود (همان 6 ماه بعد) و زمانی که سانگ‌برد الیزابت را دزدید باز کرد تا بدین وسیله بتواند آن نامه را بوکر بدهد تا بعد از برگرداندن او به زمان قبلی اش به دست الیزابت جوان برسد. در واقع هروقت بوکر تلاش میکرد دوباره الیزابت را از دست سانگ ‌برد نجات دهد او مانع این کار می‌شد تا اینکه بعد از 6 ماه الیزابت توانسته تمام قدرت خود را روی هم بگذارد و بالاخره بتواند با یک Tear با بوکر ارتباط برقرار کند.
الیزابت هم با استفاده از آن نامه‌ی الیزابت پیر توانست سانگ‌برد را تحت کنترل خود در آورد و از مهلکه بگریزد.
سایفون چیست؟
سایفون وسیله ای است که روزالیند لوتس آن را ساخته و به کمک آن میشد Tear باز کرد. بعد از اینکه کامستاک از پشیمانی لوتس ها و نقشه آنها برای بازگرداندن الیزابت به دنیایی که او را از آن دزدیده بودند، آگاه شد به فینک دستور داد سایفون را دستکاری و خرابکاری کند. به همین دلیل است که در سراسر شهر Tear های مختلف میبینیم و لوتس ها هم در دنیاهای مختلف پخش شده اند.
همچنین این خرابکاری فینک باعث شد قدرت های الیزابت کمتر و محدودتر شوند. برای همین بعد از اینکه در اواخر بازی سانگ‌برد سایفون را خراب کرد الیزابت تمام قدرت خود را بازیابی کرد و توانست بوکر را به دنیاهایی که میخواست ببرد و همه حقایق را برای او آشکار سازد.
کلید آخر بازی چگونه و چرا در دستان الیزابت ظاهر شد؟
آن فانوس های دریایی به هم مرتبط که مسیر هایشان با حرکت کردن درست میشدند در واقع واقعی نبوده و فقط برای نشان دادن وجود دنیاهای مختلف بودند. برای همین وقتی الیزابت میخواهد ان در را باز کند ابتدا میگوید که نمیداند چگونه آن را باز کند ولی به یک باره کلیدی در دستانش ظاهر میشود و میگوید که آن کلید همواره آنجا بوده ولی هیچ وقت آن را نمی‌دیده است. این نشان میدهد که هم آن کلید و هم آن فانوس های به هم مرتبط تنها نشانه هایی بودند برای نشان دادن مفهوم دنیاهای موازی به بوکر و بازیکنان.
بعضی جاها کدهای مخفی روی دیوار وجود داشت، آنها برای چه بودند؟
در کل سه رمز روی دیوارها وجود داشت:
اولین کتاب رمز در منطقه‌ی Soldier’s Field و در مغازه هدیه فروشی روی دهانه‌ی توپ جنگی است که رمزی را در مغازه‌ی روبه رویی رمزگشایی میکند که بدین معنی است: «کلاه هایتان را در تشویق واکس پاپیولی بردارید» که به کلاهی که در سرویس بهداشتی کنار است اشاره میکند و در مخفی باز میشود که یک آپگرید، یک Voxophone و مقداری اسلحه و مهمات در آن است.
دومین کتاب رمز در منطقه‌ی Good Times Club است. جایی که آتش بزرگی در وجود دارد و کتابها سوزانده می‌شوند. این کتاب رمز، کدی که در منطقه Plaza of Zeal روی دیوار اتاقی که برای رسیدن به آن باید 1 Lockpick داشته باشید را رمزگشایی میکند. معنی آن این است: «ساعت خراب نصفه شب زنگ میزند» که بعد از فهمیدن آن باید ساعت کناری را روی ساعت 12 شب تنظیم کنید تا گاوصندوق پشت آن باز شود. در این جعبه هم یک آپگرید، یک Voxophone و مقداری اسلحه و مهمات وجود دارد.
سومین کتاب رمز در منطقه‌ی Hudson’s Clothing Store یا مغازه لباس فروشی هادسون در نزدیکی منطقه‌ی Bank of the Prophet است و باعث باز شدن اتاقی مخفی در خود Bank of the Prophet میشود. معنی این کد بدین ترتیب است: «سه کلمه تایپ کنید تا صدا را بشنوید» که بعد از فهمیدن آن باید با دستگاه تایپ تعامل کنید تا دوباره یک آپگرید، یک Voxophone و مقداری اسلحه و مهمات نصیبتان شود.
اوایل بازی گفته میشود دزدیدن وسایل مردم پیامدهایی دارد، چگونه بفهمم چیزی را میدزدم و چه ایرادی دارد؟
ابتدا بهتر است بگویم که الیزابت از این کار ناراحت نمیشود و کاری با دزد بودن شما ندارد! تنها برداشتن اشیایی که اسم آنها با رنگ قرمز مشخص میشود دزدی محسوب میشود و تنها پیامدی که دارد این است که صاحب آنها اگر ببیند به شما حمله خواهد کرد. همچنین پلیس ها هم از حضور شما آگاه خواهند شد و تعداد کسانی که باید از بین ببرید بیشتر می‌شود. فقط همین!
چگونه و چرا موزیک هایی که هنوز در زمان اتفاق افتادن بازی وجود نداشتند در طول بازی میشنیدیم؟
آلبرت فینک، برادر فینک اصلی که یک موسیقی دان از Tear ها استفاده میکرد و موزیک هایی که در دنیاهای دیگر میشنید ضبط کرده و به نام خود در کلمبیا منتشر می‌کرد. در دو مورد از Voxophone ها داریم:
«برادر عزیزم، این شکاف های روی هوا باز هم به ما سود میرسونن. نمیدونم نت های موسیقیت رو از چه کسی قرض میگیری ولی اگه اون نصف هوش و ذکاوت زیست شناسی که من الان دارم کارهاش رو دنبال میکنم رو داشته باشه، خب تو میتوستی تبدیل به موزارت (موسیقی دان بزرگ استرالیایی) کلمبیا بشی»
- فینک، 1894، 18 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
«برادر! فکر میکردم داری احمق بازی درمیاری وقتی که میگفتی از شکاف های روی هوا صدای موزیک های فوق العاده میشنوی. کم کم داشتم مطمئن میشدم که مخت تاب برداشته! ولی الان نه تنها از این روش برای خودت کسب و کار خوبی درست کردی، راه رو به منم نشون دادی» فینک، 1894، 18 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
همچنین در طول بازی هم بوکر با Tear هایی رو به رو می‌شود که از آنها موزیک هایی از زمانهای آینده از دنیاهای دیگر به گوش میرسد.
چرا اسم بعضی از تریلر های بازی Columbia, A Modern Day Icarus نام داشت؟ ایکاروس کیست؟
ایکاروس نام مردی از افسانه‌های یونان باستان بود که میخواست با استفاده از بالهایی که خودش با پر و موم ساخته بود از جزیره Crete فرار کند. Daedalus صنعت‌گر این بالها را برای فرزند خود، ایکاروس، ساخته بود و به او هشدار داده بود که از خوردشید دور بماند اما ایکاروس پندهای او را نادیده گرفت و به خاطر آب شدن موم‌ها از آسمان سقوط کرد و مرد.
قبل از اعلام نام نهایی بازی هم، اسم رمز پروژه Project Icarus یا پروژه‌ی ایکاروس بود.
   دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
پیام ناشناس

      / (•◡•) \
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  معرفی چند بازی برای کنسول های بازی برای گیمر هایی مثل خودم+عکس
  معرفی بهترین بازی های racing و ماشین بازی
  معرفی بهترین بازی های racing و ماشین بازی
  داستان تمام assassins creed ها+عکس
  معرفی بازی های اندرویدی که قابلیت پشتیبانی از دسته بازی را دارند
  10 بازی که شما را به خاطر بازی کردن روی درجه سختی Easy آزار می دهند
  داستان هيروي Dota2 / Bounty Hunter
  Injustice: Gods Among Us Ultimate Edition نسخه کامل و نهایی بازی Injustice: Gods Amon
  داستان هيروي Dota2 / Bloodseeker
  داستان هيروي Dota2 / Beastmaster

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان