انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: <×♣بُغــ~ــضِ قَلـَ♥ــم نــُ×ــسخه ِ ✘ ωــہ × 3 ✘ ♣ ×>
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
روزگاری خواهد رسید...
همچنان در آغوش دیگری خفته ای...
به یاد من...
ستاره ها را خواهی شمرد!
تا آرام شوی!
دلت هوایم را خواهد کرد...
به یاد خواهی آورد
باهم بودن هایمان را...
به یاد خواهی آورد
خنده هایم را...
به یاد خواهی آورد
اشک هایم را...
مطمئنم در آن لحظه
در دلت می گویی:
"من تو را می خواهم"
هواي تو از دود سیگار همـ مضر تر است ... !

دود سیگار به سرفـہ امـ مي اندازد هواي تـو به گریہ امـ . . .
دیشب خدا اروم صدام زد و کفت:
"خوابی"؟؟؟
عشقت داره قربون یکی دیگه میره...!
اونوقت تو راحت گرفتی خوابیدی؟؟؟!!!
لبخندی زدم و گفتم:
"خداجونم"این همون مخلوقیه هست که وقتی افریدیش به خودت افرین گفتی!!!
نـَبآر بـ ـآرآن ...

امشـَ ـب בنيآے مـَ ـن بآ ב يگـَرے بيـ ـرون اَسـت ...

سـَرمـآ مـے خـ ـورَב ...
گناه کردم...
 چاره ای نبود...
طعم سیب میداد لبانت...
معاوضه کردم بهشت را با اغوشت!!!
 
دو رکعت گـریه!
برای خـاطـره هـایم
یک قنـوت ســکوت!
برای یـادت
دو سجـده بی قـراری!
برای دوستی بربــاد رفتــه
و یک تشـهد!
برای مــرگ احساسم . . .

روی بـی تــابی ام تــــاب مـــی خــــورم تـــا بیــــایـــی....

چه جالب است مرور خاطرات
روزی را بیاد می آورم
 که ترس از نبودنت لرزه به دستانم و اشک را برچشمانم می آورد
ولی امروز
ترس از اینگونه بودنت لرزه با جانم می اندازد

اینجاست که باید گفت
خدایا چه دنیای عجیبی

خسته نگاهت میکنم
خسته صدایت میکنم
خسته  
خسته
وبازهم خسته ....

وتوچه باانرژی جوابم را نمیدهی
بی انصاف
<×♣بُغــ~ــضِ قَلـَ♥ــم نــُ×ــسخه ِ ✘ ωــہ × 3 ✘ ♣ ×> 54

چه روزگار زیبایی دارم باتوعزیزم
دراوج خوشحالی عذاب جهنم را میبینم
ودراوج بی کسی فرشته عذاب را
آیا خداتورابرای من آفریده است؟

دوستت دارم خدای مهربانم
که جهنمم را دردنیا برگزار می کنی تا
دردنیای دیگر بهشتت را نظاره کنم
خوب است که دنیارا برای آزمایشم نیافریدی
جهنم را همینجا نشانم دادی

جا گذاشتی . . . !
 
رد خاطراتت را جا گذاشتی
 
مال ناراضی از گلوی ما پایین نمیرود
 
بیا برش دار . . .

مردان و زنان هر کدام ،
تعصبات جنسی خاص خودشان را دارند ...
و مدام جنس مخالف را به زیر سوال می برند ...

بی آنکه دمی از خود بپرسند ...
که بدون زن ، غرور و شوکت مردان ،
و بدون مرد ، زیبائی و دلفریبی زنان ،
آیا معنا و مفهومی می داشت ... ؟

تمام سربازانم سفید پوشیده‌اند و منتظر حرکت تو هستند ،
گام بردار در صفحه شطرنجی دلم ؛
میتوانم تمامش کنم با یک حرکت ،
حیف اما شاه این بازی از چشمان سیاه تو فرمان می‌پذیرد
نه از انگشتان بی رمق من  . . .

آواز عاشقانه ی ما ، در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

ورق ورق کن “خاطرات” خاک گرفته را …
شاید غبارش “احساست” را به سرفه بیندازد
لــــَــعنــــَتــــــــــــــــــی ســـلام مــــرا بــــــه غـــرورت برســــــان

و بـــه او بگــــو

بـهـــای قــــــامــت بــلنــــدش تــنــهــایـیـســـــت…!
جایی در دلم برای کینه و نفرین نگذاشتم...
به دلم گفته ام:
با تمام شکستگی ات فراموش نکن این را که...
"روزی شادیش آرزویت بود"
تو دنیایت پر از “من” هاست !
من دنیایم در “تو” خلاصه میشود !

و بعد اسم ِ هردویمان را

”عاشق

می گذارند …!
مــــن ، همه حـــرف هایــی که پشت سرت بود را ؛

 به جان خریــدم ..

تــــو ؛

همه من را به یک حرف فروختی ..