امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امتیازات: 3.27
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ویرانگر(نویسنده:fereshteh27) رمانی کاملا هیجانی

#32
پست دوم!..ویرانگر(نویسنده:fereshteh27) رمانی کاملا هیجانی

اصن من عاشق اینجور حس و حالام!..ویرانگر(نویسنده:fereshteh27) رمانی کاملا هیجانی



ویرانگر(نویسنده:fereshteh27) رمانی کاملا هیجانی
پاییز یا زمستان چه تفاوتی دارد ؟
حضورت ، صدایت ، نفس هایت و گرمی دستانت بهاری می کند سرزمین مرا...
ویرانگر(نویسنده:fereshteh27) رمانی کاملا هیجانی




خواستم چیزی بگم که گوشیم زنگ خورد!..زیر لب معذرت خواستم و از کنارش رد شدم!..
نفس راحتی کشیدم و گوشیمو از جیب در آوردم..
با دیدن شماره، کنار یکی از ستون ها که سر و صدای کمتری هم بود ایستادم و جواب دادم!..
- الو..چی شد؟!..
-- قربان قِسِر در رفت!..

پوفــــــ .. با حرص چشمامو بستم و باز کردم..
- بی عرضه ها..چطور نتونستید از پس یه کار به این کوچیکی بر بیاید؟!..
-- قربان خیلی تر و فرز بود..ناکس 6 تا خیابون ما رو دور خودش گردوند آخرم یه جوری کله پامون کرد!..
- به پاتوقش سر زدید؟..
-- سر زدیم .. همه ی رفیق رفقاش جمع بودن جز خود نامردش!..

لعنتـــــی ..
برگ برنده ی پر و پیمونی بود که پرید!..
-- دستور چیه قربان؟..
- فعلا برگردید عمارت!..
و با خشم تماسو قطع کردم و گوشی رو تو مشتم فشار دادم..انگشت اشاره و شصتمو دور لبم کشیدم و تا زیر چونه م بردم پایین..
حسابی جوش آوردم!..
یعنی 2 تا مرد گنده از پس یه جوجه فُکُلی بر نیومدن!..
لعنت به این شانس!..
*******
صدای انفجار و جیغ مهمونا و هجوم جمعیت به حیاط عمارت باعث شد رو به نگهبانایی که جلوی در منتظر دستور من بودن، داد بزنم: ببندید درو، نذارید برن بیرون!..

5 تا از نگهبانا زنجیر شدن و جلوی جمعیتو گرفتن.. در که بسته شد همهمه ها اوج گرفت..
چند نفری هم که تونسته بودن از لای جمعیت خارج بشن توسط نگهبانا فرستاده شدن تو سالن!..
از لا به لای جمعیت رد شدم ولی صدای وحشت زده ی مادرمو شنیدم که همین باعث شد برگردم و پشت سرمو نگاه کنم..
رنگش پریده بود و سوگند کنارش بود..
-- پسرم چی شده؟صدای انفجار از کجا بود؟..
- از تو حیاط ِ.. نمی دونم چی شده ولی حواستون باشه هیچ کس نباید از سالن بره بیرون!..

خواستم برم که بازومو گرفت..
-- نرو امیر، مگه این سر و صداها رو نمی شنوی؟..میری خدایی نکرده یه بلا سرت میاد!..
بازومو از دستش در اوردم..
- مراقبم..شماها فقط همینجا باشید، حواستونم به بقیه باشه..
و به سوگند اشاره کردم که مامانو بگیره..دستشو که گرفت رفتم سمت در..
به دوتا از نگهبانا گفتم پشت سرم بیان..
جلوی عمارت هیچ خبری نبود..


ادامه دارد...ویرانگر(نویسنده:fereshteh27) رمانی کاملا هیجانی
ویرانگر(نویسنده:fereshteh27) رمانی کاملا هیجانی
پاسخ
 سپاس شده توسط m love f ، ♥h@di$♥ ، sara mehrani ، الینا خانم ، ЯΣΨΗΛΝЕH ، -Demoniac- ، پریاجوون ، mehraneh# ، اکسوال


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: ویرانگر(نویسنده:fereshteh27) رمانی کاملا هیجانی - s1368 - 26-02-2014، 9:32

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م
  اسم رمانی که دوست دارید بگید تا براتون بذارم
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  چگونه می‌توان نویسنده خوبی شد؟!
  راه های ایجاد شخصیت های هیجانی هوشمند_ داستان و رمان نویسی
  از چه ژانر رمانی بیشتر خوشتون میاد؟
  رمان *کدام چوب کبریت* طنز ، هیجانی ،کلکلی ، عاشقووووونه و ... خلاصه همه چی تموم
  رمان شـــــــــــــــاهـزاده (اثری بسیار متفاوت از نیلوفر جهانجو نویسنده مشهور)
Heart رمان بسیار زیبای ببار بارون (به قلم نویسنده رمان گناهکار:fereshteh27)
Heart کادوپیچ(رمانی طنر و عاشقانه)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان