اینم از ادامه داستان برای شما عزیزان
#########
فصل دوم
گربه گم شده
بس و جورج مشتاق بودند که معمای صدای پا را دنبال کنند.
وقتی بس به طبقه بالا رفت،جورج به نانسی گفت:تو هنوز دربارۀ علامت دادن با صدای پایت توضیح ندادی.
نانسی خندید:مت تصمیم گرفتم رمز های مورس را یاد بگیرم.فکر کردم خیلی جالب است که بشود وقت رقص با صدای پاشنه پا پیغام فرستاد!خب دیگر،جورج تو هم برو و لباس هایت را بردار تا به بری ویل،خانه خانم کارتر و بیلینگ برویم.
در این فرصت نانسی به دفتر وکالت پدرش زنگ زد و ماجرا را برایش گفت.
پدرش خندید و گفت:خب پس نتوانستی جلوی یک معمای جدید مقاومت کنی؟امیدوارم موفق باشی عزیزم و اگر کمک خواستی حتما خبرم کن.
........
وقتی به بری ویل رسیدند،نانسی گفت:خانم کارتر در خیابان محل دوستی زندگی میکند.
وقتی خیابان و خانه را پیدا کردند،تعجب کردند.چراکه آن خانه حیاطی پر از گل و شکوفه داشت.
ناگهان گربه ای بیهوش را وسط خیابان یافتند.از قلاده ای که به آن وصل کرده بودند فهمیدند که صاحب آن خانم کارتر است.ولی آن گربه آنجا چکار میکرد؟
وقتی زنگ را زدند و با همدیگر احوالپرسی کردند،نانسی از خانم ها خواست که ماجرا را تعریف کنند...
خانم کارتر وسط حرف نانسی پرید:چگونه این گربه از گاراژی که درش قفل است و فضایی امن دارد فرار کند؟
نانسی فکر کرد:شاید کسی قصد دزدیدنش را داشته است؟و یا در گاراژ را خوب نبسته بودند.
ناگهان با جیغ خانم کارتر از جا پرید:نانسی!!گربه هایم!پنج تا از آنها را دزدیده اند!!
نانسی فریاد زد:آب بیاورید!خانم کارتر بیهوش شده است!
و همانطور که نگران بقیه گربه ها بود از محوطه خارج شد... .
***********
به زودی فصل سوم
اینم از ادامه داستان برای شما عزیزان
#########
فصل دوم
گربه گم شده
بس و جورج مشتاق بودند که معمای صدای پا را دنبال کنند.
وقتی بس به طبقه بالا رفت،جورج به نانسی گفت:تو هنوز دربارۀ علامت دادن با صدای پایت توضیح ندادی.
نانسی خندید:مت تصمیم گرفتم رمز های مورس را یاد بگیرم.فکر کردم خیلی جالب است که بشود وقت رقص با صدای پاشنه پا پیغام فرستاد!خب دیگر،جورج تو هم برو و لباس هایت را بردار تا به بری ویل،خانه خانم کارتر و بیلینگ برویم.
در این فرصت نانسی به دفتر وکالت پدرش زنگ زد و ماجرا را برایش گفت.
پدرش خندید و گفت:خب پس نتوانستی جلوی یک معمای جدید مقاومت کنی؟امیدوارم موفق باشی عزیزم و اگر کمک خواستی حتما خبرم کن.
........
وقتی به بری ویل رسیدند،نانسی گفت:خانم کارتر در خیابان محل دوستی زندگی میکند.
وقتی خیابان و خانه را پیدا کردند،تعجب کردند.چراکه آن خانه حیاطی پر از گل و شکوفه داشت.
ناگهان گربه ای بیهوش را وسط خیابان یافتند.از قلاده ای که به آن وصل کرده بودند فهمیدند که صاحب آن خانم کارتر است.ولی آن گربه آنجا چکار میکرد؟
وقتی زنگ را زدند و با همدیگر احوالپرسی کردند،نانسی از خانم ها خواست که ماجرا را تعریف کنند...
خانم کارتر وسط حرف نانسی پرید:چگونه این گربه از گاراژی که درش قفل است و فضایی امن دارد فرار کند؟
نانسی فکر کرد:شاید کسی قصد دزدیدنش را داشته است؟و یا در گاراژ را خوب نبسته بودند.
ناگهان با جیغ خانم کارتر از جا پرید:نانسی!!گربه هایم!پنج تا از آنها را دزدیده اند!!
نانسی فریاد زد:آب بیاورید!خانم کارتر بیهوش شده است!
و همانطور که نگران بقیه گربه ها بود از محوطه خارج شد... .
***********
به زودی فصل سوم
#########
فصل دوم
گربه گم شده
بس و جورج مشتاق بودند که معمای صدای پا را دنبال کنند.
وقتی بس به طبقه بالا رفت،جورج به نانسی گفت:تو هنوز دربارۀ علامت دادن با صدای پایت توضیح ندادی.
نانسی خندید:مت تصمیم گرفتم رمز های مورس را یاد بگیرم.فکر کردم خیلی جالب است که بشود وقت رقص با صدای پاشنه پا پیغام فرستاد!خب دیگر،جورج تو هم برو و لباس هایت را بردار تا به بری ویل،خانه خانم کارتر و بیلینگ برویم.
در این فرصت نانسی به دفتر وکالت پدرش زنگ زد و ماجرا را برایش گفت.
پدرش خندید و گفت:خب پس نتوانستی جلوی یک معمای جدید مقاومت کنی؟امیدوارم موفق باشی عزیزم و اگر کمک خواستی حتما خبرم کن.
........
وقتی به بری ویل رسیدند،نانسی گفت:خانم کارتر در خیابان محل دوستی زندگی میکند.
وقتی خیابان و خانه را پیدا کردند،تعجب کردند.چراکه آن خانه حیاطی پر از گل و شکوفه داشت.
ناگهان گربه ای بیهوش را وسط خیابان یافتند.از قلاده ای که به آن وصل کرده بودند فهمیدند که صاحب آن خانم کارتر است.ولی آن گربه آنجا چکار میکرد؟
وقتی زنگ را زدند و با همدیگر احوالپرسی کردند،نانسی از خانم ها خواست که ماجرا را تعریف کنند...
خانم کارتر وسط حرف نانسی پرید:چگونه این گربه از گاراژی که درش قفل است و فضایی امن دارد فرار کند؟
نانسی فکر کرد:شاید کسی قصد دزدیدنش را داشته است؟و یا در گاراژ را خوب نبسته بودند.
ناگهان با جیغ خانم کارتر از جا پرید:نانسی!!گربه هایم!پنج تا از آنها را دزدیده اند!!
نانسی فریاد زد:آب بیاورید!خانم کارتر بیهوش شده است!
و همانطور که نگران بقیه گربه ها بود از محوطه خارج شد... .
***********
به زودی فصل سوم
اینم از ادامه داستان برای شما عزیزان
#########
فصل دوم
گربه گم شده
بس و جورج مشتاق بودند که معمای صدای پا را دنبال کنند.
وقتی بس به طبقه بالا رفت،جورج به نانسی گفت:تو هنوز دربارۀ علامت دادن با صدای پایت توضیح ندادی.
نانسی خندید:مت تصمیم گرفتم رمز های مورس را یاد بگیرم.فکر کردم خیلی جالب است که بشود وقت رقص با صدای پاشنه پا پیغام فرستاد!خب دیگر،جورج تو هم برو و لباس هایت را بردار تا به بری ویل،خانه خانم کارتر و بیلینگ برویم.
در این فرصت نانسی به دفتر وکالت پدرش زنگ زد و ماجرا را برایش گفت.
پدرش خندید و گفت:خب پس نتوانستی جلوی یک معمای جدید مقاومت کنی؟امیدوارم موفق باشی عزیزم و اگر کمک خواستی حتما خبرم کن.
........
وقتی به بری ویل رسیدند،نانسی گفت:خانم کارتر در خیابان محل دوستی زندگی میکند.
وقتی خیابان و خانه را پیدا کردند،تعجب کردند.چراکه آن خانه حیاطی پر از گل و شکوفه داشت.
ناگهان گربه ای بیهوش را وسط خیابان یافتند.از قلاده ای که به آن وصل کرده بودند فهمیدند که صاحب آن خانم کارتر است.ولی آن گربه آنجا چکار میکرد؟
وقتی زنگ را زدند و با همدیگر احوالپرسی کردند،نانسی از خانم ها خواست که ماجرا را تعریف کنند...
خانم کارتر وسط حرف نانسی پرید:چگونه این گربه از گاراژی که درش قفل است و فضایی امن دارد فرار کند؟
نانسی فکر کرد:شاید کسی قصد دزدیدنش را داشته است؟و یا در گاراژ را خوب نبسته بودند.
ناگهان با جیغ خانم کارتر از جا پرید:نانسی!!گربه هایم!پنج تا از آنها را دزدیده اند!!
نانسی فریاد زد:آب بیاورید!خانم کارتر بیهوش شده است!
و همانطور که نگران بقیه گربه ها بود از محوطه خارج شد... .
***********
به زودی فصل سوم