07-04-2019، 12:42
فصل سوم،صدای پا
••••••••••••••••••••••••••••••••••
نانسی نگاهی به قفل در گاراژ انداخت.چیزی نشکسته بود.هر دزدی که بود مجبور بود قفل را بشکند تا بتواند گربه ها را بدزدد.به گاراژ برگشت و دید خانم کارتر بیحال روی زمین نشسته است و خانم بیلینگ میگوید:او روی گربه هایش خیلی حساس است.ناگهان بس به نانسی گفت:خانم بیلینگ میگوید که شب ها قبل از آمدن صدای پا،صدای در گاراژ می آید و بعد صدای جیغ گربه ها می آید.
وقتی بس حرف هایش را تمام کرد خانم کارتر با بیحالی گفت:من زمان آمدن صدای پا به پایین رفتم ولی کسی را ندیدم.
نانسی به بقیه گفت:برویم بالا و کمی استراحت کنیم.
همه از پیشنهاد او استقبال کردند و به طبقه بالا رفتند...
شب بود و نانسی نمیتوانست بخوابد.روی کاناپه نشسته بود و به معمای جدیدش فکر میکرد که صدای در گاراژ آمد و بعد جیغ گربه ها را شنید.سریع به طرف گاراژ دوید و زمانی که صدای پا می آمد به آنجا رسید.صدای پا شبیه رمز مورس بود.کمی فکر کرد و فهمید که معنی آن رمز میشود:اگر میتوانی من را بگیر.
اما وقتی خواست جلوتر برود پایش روی چوبی رفت و دزد فهمید که کسی آنجاست.پس پا به فرار گذاشت و نانسی فقط توانست از پشت او را ببیند چون نور ماه کافی نبود و مرد از او خیلی دور بود.به طبقه بالا برگشت و از ایوان خیابان را نگاه کرد اما کسی نبود.پس با خود فکر کرد شاید دزد یکی از همسایه ها باشد.اما مطمئن نبود.کم کم بس و جورج و خانم بیلینگ همراه با خانم کارتر از راه رسیدند.نانسی سریع توضیح داد:من وقتی صدا را شنیدم به گاراژ رفتم و دزد را دنبال کردم.اما نتوانستم چهره او را ببینم و فقط فهمیدم که دزد مردی چهارشانه و قدبلند است.ضمنا قفل هم تغییری نکرده بود.پس من فکر میکنم دزد یک شاه کلید دارد.باید کلیدساز بیاوریم تا تمام قفل های اینجا را عوض کنم هرچند من فکر میکنم او یک مخفیگاه اینجا دارد.
جورج گفت:چطور است فردا برویم و گاراژ را بگردیم؟من که میخواهم بدانم آن مرد کجا مخفی میشود.
بس و نانسی با خوشحالی پیشنهاد جورج را پذیرفتند... .
••••••••••••••••••••••
فصل چهارم رو با سپاس و نظرات شما میذارم
••••••••••••••••••••••••••••••••••
نانسی نگاهی به قفل در گاراژ انداخت.چیزی نشکسته بود.هر دزدی که بود مجبور بود قفل را بشکند تا بتواند گربه ها را بدزدد.به گاراژ برگشت و دید خانم کارتر بیحال روی زمین نشسته است و خانم بیلینگ میگوید:او روی گربه هایش خیلی حساس است.ناگهان بس به نانسی گفت:خانم بیلینگ میگوید که شب ها قبل از آمدن صدای پا،صدای در گاراژ می آید و بعد صدای جیغ گربه ها می آید.
وقتی بس حرف هایش را تمام کرد خانم کارتر با بیحالی گفت:من زمان آمدن صدای پا به پایین رفتم ولی کسی را ندیدم.
نانسی به بقیه گفت:برویم بالا و کمی استراحت کنیم.
همه از پیشنهاد او استقبال کردند و به طبقه بالا رفتند...
شب بود و نانسی نمیتوانست بخوابد.روی کاناپه نشسته بود و به معمای جدیدش فکر میکرد که صدای در گاراژ آمد و بعد جیغ گربه ها را شنید.سریع به طرف گاراژ دوید و زمانی که صدای پا می آمد به آنجا رسید.صدای پا شبیه رمز مورس بود.کمی فکر کرد و فهمید که معنی آن رمز میشود:اگر میتوانی من را بگیر.
اما وقتی خواست جلوتر برود پایش روی چوبی رفت و دزد فهمید که کسی آنجاست.پس پا به فرار گذاشت و نانسی فقط توانست از پشت او را ببیند چون نور ماه کافی نبود و مرد از او خیلی دور بود.به طبقه بالا برگشت و از ایوان خیابان را نگاه کرد اما کسی نبود.پس با خود فکر کرد شاید دزد یکی از همسایه ها باشد.اما مطمئن نبود.کم کم بس و جورج و خانم بیلینگ همراه با خانم کارتر از راه رسیدند.نانسی سریع توضیح داد:من وقتی صدا را شنیدم به گاراژ رفتم و دزد را دنبال کردم.اما نتوانستم چهره او را ببینم و فقط فهمیدم که دزد مردی چهارشانه و قدبلند است.ضمنا قفل هم تغییری نکرده بود.پس من فکر میکنم دزد یک شاه کلید دارد.باید کلیدساز بیاوریم تا تمام قفل های اینجا را عوض کنم هرچند من فکر میکنم او یک مخفیگاه اینجا دارد.
جورج گفت:چطور است فردا برویم و گاراژ را بگردیم؟من که میخواهم بدانم آن مرد کجا مخفی میشود.
بس و نانسی با خوشحالی پیشنهاد جورج را پذیرفتند... .
••••••••••••••••••••••
فصل چهارم رو با سپاس و نظرات شما میذارم
