12-12-2012، 15:14
کار از گریه گذشته
سنگ شده ام
سرد
گنگ
کرخت
از هجوم این همه دیوار بی زارم
از اینکه روزها
شبها
زل زده ام به این قاب خالی از تصویر
بیزارم
نه از اشک
نه از بغض
نه حتی تنفر
هیچ
هیچ
خبری نیست
من به کجا رسیده ام
نهایت درد
نهایت بی حسی
نمی دانم
نمی دانم
سنگ شده ام
سرد
گنگ
کرخت
از هجوم این همه دیوار بی زارم
از اینکه روزها
شبها
زل زده ام به این قاب خالی از تصویر
بیزارم
نه از اشک
نه از بغض
نه حتی تنفر
هیچ
هیچ
خبری نیست
من به کجا رسیده ام
نهایت درد
نهایت بی حسی
نمی دانم
نمی دانم