14-04-2013، 14:37
(آخرین ویرایش در این ارسال: 14-04-2013، 14:42، توسط pink devil.)
موضوعِ جدیییییییید!
موقعی که زنشون داره زایمان می کنه:
هیون:استرس داره مدام تویه راهرو راه می ره و دستاشو به هم فشار میده و دعا می کنه که خدایا یه کاری کن بچم سالم به دنیا بیاد گور بابایه زنم اونم مسرد یکی دیگه جاش!
یونگی: رویه صندلی می شینه و به این فکر می کنه که اسم بچه اش رو چی بزاره اگه دختر بود فلان اگه پسر بود فلان!
کیو: خیلی استرس داره هی بلند می شه و هی میشینه و مدام خدا خدا می کنه که زایمان زنش راحت باشه و بچه شون سالم به دنیا بیاد و با پرستار حرف میزنه که حاله زن و بچه چطوره!
جونگی: گور بابایه زن و بچه!
داره تویه بیمارستان با یه پرستار خوشگل حرف می زنه و هر چند دقیقه یکبار یاد پدر شدنش می یفته و قند تو دلش اب می شه!
هیونگ: اولش استرسش کمه ولی هر چی می گذره بیشتر می شه اخرش که اصلا بغض می کنه و از خدا می خواد این همه خوشبختی که بهش داده رو ازش نگیره!

موقعی که زنشون داره زایمان می کنه:
هیون:استرس داره مدام تویه راهرو راه می ره و دستاشو به هم فشار میده و دعا می کنه که خدایا یه کاری کن بچم سالم به دنیا بیاد گور بابایه زنم اونم مسرد یکی دیگه جاش!
یونگی: رویه صندلی می شینه و به این فکر می کنه که اسم بچه اش رو چی بزاره اگه دختر بود فلان اگه پسر بود فلان!
کیو: خیلی استرس داره هی بلند می شه و هی میشینه و مدام خدا خدا می کنه که زایمان زنش راحت باشه و بچه شون سالم به دنیا بیاد و با پرستار حرف میزنه که حاله زن و بچه چطوره!
جونگی: گور بابایه زن و بچه!

داره تویه بیمارستان با یه پرستار خوشگل حرف می زنه و هر چند دقیقه یکبار یاد پدر شدنش می یفته و قند تو دلش اب می شه!
هیونگ: اولش استرسش کمه ولی هر چی می گذره بیشتر می شه اخرش که اصلا بغض می کنه و از خدا می خواد این همه خوشبختی که بهش داده رو ازش نگیره!
