امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امتیازات: 3.27
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ویرانگر(نویسنده:fereshteh27) رمانی کاملا هیجانی

#53
پست چهارم!...
___________________________________________




این اینجا چکار می کنه؟..
با چشمای متعجب و جدی اجزای صورتمو از نظر گذروند و به چشمام رسید..
صدای خجالت زده ی مامان رو شنیدم..
-- خدا مرگم بده..اقای پناهی شرمنده م به خدا..........

نگاهم ناخواسته تو چشماش قفل شده بود..نگاهه اون هم میخ چشمای عصبی من بود که تو چشمای سیاه و شفافش می جوشید..
مامان با تشر منو صدا زد..
--صحــــرا!....

به خودم اومدم..ولی انگار هنوزم متوجه موقعیتی که توش بودم، نشدم که مامان اینبار زیر لب با تشر و البته کمی بلندتر از قبل گفت: ول کن لباسشو دختر....

لباسشو؟؟!!!!!!!!..
با تعجب به دستم که بند پیراهنش شده بود نگاه کردم..
از حرارت زیاد از کله م جای بخار، دود بلند شد..
منه احمق به پیراهن امیرسام پناهی چنگ انداخته بودم..اونم دو دستی..و از اون بدتـــر پیراهنش جوری کشیده شده بود که دکمه هاش از دونه ی اول تا چهارم کنده شده بودن و حالا یه طرف پیراهنش کامل تو دستای من بود و..عضله های پُر ِ قفسه ی سینه ش کامل افتاده بود بیرون....

مامان بیچاره حق داشت کلی اظهار شرمندگی کنه..
منی که آماده ی شلیک بودم تا هر چی به دهنم میاد به این مرتیکه ی هیز بگم که عین عجل معلق جلوم سبز شده بود کلا با گندی که زده بودم خلع صلاح شدم..

مات و مبهوت به دستم که قفل پیراهنش شده بود نگاه می کردم..
انگار که بهم برق وصل کرده باشن..خشکم زده بود..
صداش آروم بود اما..کاملا جدی..
--شاهکار جالبی بود!....

مثل آدمایی که از خواب پریده باشن با چشمایی که گشاد شده بود مشتم باز شد و..همزمان یه قدم رفتم عقب..
نگاهمو تا زیر چونه ی خوش فرم و مردونه ش بالا کشیدم و....بدون هیچ حرفی جفت دستامو مشت کردم و دویدم سمت پله ها..
پام که رسید تو خونه نفس حبس شده مو بیرون فرستادم..رفتم تو اتاقم و درو محکم پشت سرم کوبیدم..
بی وقفه با یک نفس عمیق شروع کردم تو دلم ناسزا گفتن..
از لیلی که مسبب این گندکاری شده بود تا خودم که گذاشتم این اتفاق بیافته..اون وسط امیرسام پناهی رو هم دست خالی رهاش نکردم!..

پسره ی احمق..معلوم نیست از کدوم جهنم دره ای جلوم سبز شد!.. چطور جرات کرد تیکه بندازه؟..نکنه فکر کرده کارم از قصد بوده؟..خیلی غلط کرده..مرتیکه با اون چشمای....
پوفـــــ ..


ادامه دارد...
ویرانگر(نویسنده:fereshteh27) رمانی کاملا هیجانی
پاسخ
 سپاس شده توسط ♥h@di$♥ ، m love f ، ЯΣΨΗΛΝЕH ، -Demoniac- ، پریاجوون ، mehraneh#


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: ویرانگر(نویسنده:fereshteh27) رمانی کاملا هیجانی - s1368 - 02-06-2014، 16:18

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م
  اسم رمانی که دوست دارید بگید تا براتون بذارم
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  چگونه می‌توان نویسنده خوبی شد؟!
  راه های ایجاد شخصیت های هیجانی هوشمند_ داستان و رمان نویسی
  از چه ژانر رمانی بیشتر خوشتون میاد؟
  رمان *کدام چوب کبریت* طنز ، هیجانی ،کلکلی ، عاشقووووونه و ... خلاصه همه چی تموم
  رمان شـــــــــــــــاهـزاده (اثری بسیار متفاوت از نیلوفر جهانجو نویسنده مشهور)
Heart رمان بسیار زیبای ببار بارون (به قلم نویسنده رمان گناهکار:fereshteh27)
Heart کادوپیچ(رمانی طنر و عاشقانه)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان