صفحهها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15
درو باز کرد ازراعییل اومد بردش
Open the door کرد
بعد...
نمیدونم چی شد مغزم یاری نمیکنه:4chs:
ناگهان مردی سیاه پوش به سمتش امد و خر خره اش را جوید و چشمهایش را از جا در اورد و معده اش را مانند ماکارانی خورد
در را گشود
نفس را در سینه اش حبس کرد
سعی کرد چیزی بگوید
ولی لبانش یاری اش نمیکردند
دستش یخ زد
پاهایش خشک شد
بعد....
ادامه نیکی:در به ارامی باز شد
مرد خون در بدنش یخ بست
ناگهان...یک زن با گیسوانی پریشون و لباس بلند سفیدی کع بر تن داشت به سمتش امد
مرد همچنان حیرت زه بود.....
زن دستانش را به سوی مرد دراز کرد
و مرد گویی که به خواب رفته آرام دست زن را گرفت....
ادامه نیکی:گویی انرژژی مردک ارام ارام و با گذشت هرثانیه کمتر میشد
بدن مرد روبه سستی بود کع ناگهان اسپایدر من امد به نجاتش
بابا مائده مثلا داستان ترسناکه ها...
ادامه ی مائده:
اسپایدر من مرد را در آغوش گرفت و به پرواز در آمد
که یهو سوپر من آمد و مرد را از دست اسپایدر من در آورد...
ادامه نیکی:
گیس و گیس کشی شد که زن امد و چشمان سوپرمن را از کاسه در اورد
صفحهها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15