امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

☻رمــــــان پـــــژوا و پـــــژمـــــان☻(تموم شد)

#5
قسمت 5


آرش-خوب...خوب...من نامزدتم!
من-چــــــــــــی؟من که یادم نمیاد.
آرش-ا...ایرادی نداره خوب.داداشت میاد کم کم همه چیز یادت میاد.
من-خوب این جا کجاست؟
آرش-این جا از نظر شهر که تهرانه و از نظر خونه،خونه ی پژمانه.
من-چطور شد من حافظه ام رو از دست دادم؟
آرش-من واقعا شرمنده ام پژوا،ولی اومدم بترسونمت از پله ها پرت شدی.اصلا قصد بدی نداشتم.
من-خیلی خوب حالا دیگه گذشته.من چند سالمه؟
آرش-15 سالته.
گوشی آرش شروع به زنگ خوردن کرد و پاشد و شروع به صحبت کرد.
آرش-سلام.
.............
آرش-باشه بیا خونه پژمان.
.............
آرش- بگو دست از سرم برداره.اه...
گوشی روقطع کرد گفت-الآن یه دوست خوب میاد پیشت که حوصلت سر نره.من که هم صحبت خوبی نیستم.
من-هی.آرش وایستا.بیا منو ببر پایین.
آرش-حالت خوب نیست.همین جا بمون.
من-نــــــه.بیا منو ببر بیرون.از این اتاق بدم میاد.
آرش-باشه ولی اگه دردت اومد به من چه!
من-باشه .بدو .
آرش اومد بغلم کرد .اومدم جیغ بزنم دیدم فایده ای نداره بگم کمرم در داره. فقط تا رسیدیم پایین از درد دندونام رو روی هم فشار دادم.گذاشتم روی کاناپه و رفت سمت آشپز خونه واز توی جعبه قرصی برام یه مسکن آورد و داد بخورم.
قرصم و خوردم و گفتم-آرش میشه برام یه کاغذ و خودکار بیاری؟
آرش خونسرد گفت-برای چی؟
من-نمی دونم یه سری عدد یادم اومده.
کاملا برق توی چشماشو دیدم.سریع یه کاغذ و خودکار اوردگذاشت جلوم.شروع کردم به نوشتن.
1-5/38-1-5/09*5/29-1-3-5*
آرش اومد بالای سرم وگفت-چی مینویسی؟
من-نمی دونم این اعداد به ترتیب میان توی ذهنم.
آرش رفت درست نشست روبه روی من.زل زده بود توی چشمای من.معذب بودم.
آرش گفت-میدونی،یه چیزایی رو باید بهت بگم.
من-زحمت میکشین.من حتی نمی دونم کیم.کجام.حتی برادر و به اصطلاح نامزدمم نمیشناسم.
این آرش آدم مرموزی بود.احساس خوبی نداشتم.انگار داشت بهم دروغ میگفت.انگار انتظاری ازم داشت.
آرش-تو ،توی یه سازمان مخفی کار میکنی به نامcvu.این یه سازمان جهانیه و توی دنیا اهمیت داره.تو هم یکی از افرادشی،منم یکی از افرادشم.قبل از این که حافظه ات رو از دست بدی داشتی یه رمز مینوشتی که امنیت شبکه رو تضمین میکرد و من فکر کنم این اعداد همون رمزا باشن.سعی کن یادت بیاد چون اگر تا دو ماه دیگه تحویلشون ندیم همه ی گروه نابود میشه پژوا.من،برادرت وحتی خودت. این سازمان به کسی رحم نمی کنه.باشه؟
من-یعنی چی؟من هیچی یادم نمیاد.اون وقت مجبورم رمزی رو پیداکنم که حتی یادم نیست؟شوخی میکنی؟
آرش-کاش شوخی بود پژوا ولی سعی خودتو بکن تو تنها...
زنگ در حرف آرش رو نصفه گذاشت.پاشد درو باز کرد و گفت-بهناز و نویدن.
☻رمــــــان پـــــژوا و پـــــژمـــــان☻(تموم شد)
پاسخ
 سپاس شده توسط ըoφsիīkα ، Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ ، کابوس عشق ، Adl!g+ ، mosaferkocholo


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: ☻رمــــــان پـــــژوا و پـــــژمـــــان☻ - Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ - 29-06-2014، 23:47

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان *کدام چوب کبریت* طنز ، هیجانی ،کلکلی ، عاشقووووونه و ... خلاصه همه چی تموم
Heart ♥•♥رمــــان به خـاطـر رهـــــــــا♥•♥(تموم شد)
  رمان دختر سر کش(تموم شد)
  رمان من یه پسرم (قسمت اخر تموم شد)
Heart رمـان پـشـت یـک دـیوار سـنـگـی(تموم شد)
  رمان هیشکی مثل تـــــ♥ـــو نبود(تموم شد)
Heart رمان آن نیمه دیگر(تموم شد)
Heart ❤رمـان قـلـب سـنـگ مـغـرور❤(تموم شد)
  ❤رمـــان عـــشـــق ســـوم مـــــــن❤(تموم شد)
  رمـان چـادرت را مـی بـویـم(تموم شد)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان