امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

☻رمــــــان پـــــژوا و پـــــژمـــــان☻(تموم شد)

#39
قسمت 35


گذاشتمش روی صندلی جلو که دیدم خوابه.به زور در عقب رو باز کردم و خوابوندمش عقب.در رو بستمو دستمو گذاشتم روی کمرم.وای که چه سنگینه!ماشینو دور زدم و نشستم جای راننده.یه کم کمرمو ه جلو قوس دادم تا دردش کمتر شه چشمامو بستمو فکر کردم بهترین دکترا کجان؟یه کم فکر کردم ولی به نتیجه ای نرسیدم.چشمامو باز کردم و روی داشبرد ماشین پرونده ی بقایی رو دیدم.آرم CVU روش داشت چشمک میزد.ایول CVU بهترین پزشکای دنیا رو داره.ماشینو روشن کردم و پیش به سوی CVU!

زنگ زدم نیما.
من-نیما کجایی؟
نیما-برای چی؟اگه گند زدی که باید بگم...
من-میشه خفه شی!مینا دچار یه بیماریه نمیدونم چیچیه عصبی شده.
نیما عصبانی داد زد-چکارش کردی؟
من-هیچ کار ولی مثل این که نباید استرس و نگرانی داشته باشه.حالشو بد میکنه.
نیما-میبریش مرکز پزشکی.اگر بلایی سرش اومده باشه میکشمت.
گوشی رو قطع کرد.نگاهی به گوشی انداختم وبا تعجب گفتم-پسره ی دیوانه!
برگشتم دیدم مینا نشسته و دستشو گذاشته روی قلبش و فشار میده.سریع پرسیدم-چی شده؟

فقط گفت-قلبم!
فکر کنم 200 تا میرفتم.جاده خلوت بود.CVU مرکزش یه جایی زیر خرابه های یه خونه ساخته شده بود .با دیدن مرکز فوری پیچیدم توی خاکی و وایستادم.مینا به خس خس افتاده بود.به سرعت از ماشین پیاده شدم و مینا رو برداشتم دکمه ی آسانسور رو زدم وسریع سوار شدم.محکم خوردم به یه نفر.برگشتم و از چیزی که میدیدم خشکم زد.

به صدایی که به زور در میومد گفتم-لیلا.
با سوزش خفیفی روی سینه ام به خودم اومدم و به سرعت خودمو به بخش پرستاری رسوندم.تختی آوردم و مینا رو بردن.برگشتم و به دنبال لیلا گشتم.نبود.وای نه.رفته بود.
برگشتم و خودمو به مینا رسوندم.دوباره دچار شک شده بود.فقط باید منتظر میموندم ببینم چی پیش میاد.
*******************************امیر حسین***************************************
محکم کوبیدم روی میز.عصبانی بودم.من برگ برنده رو داده بودم دست کاوه.

کسری با سرعت در رو باز کرد و اومد توی اتاق.
بهش توپیدم-بهت یاد ندادن در بزنی؟
خجالت زده گفت-ببخشید.
اینقدر که عصبانی بودم نمیتونستم بشینم هی اینطرف و اونطرف میرفتم.یهو برگشتم دیدم کسری سر جاش وایستاده.
گفتم-کار دیگه ای جز فضولیه قبلیت مونده؟
کسری با حالت مهربونی گفت-نمی خوای بگی چی شده؟
با دست اشاره کردم بشینه.وقتی روی صندلی نشست گفتم-سعادتی دیونه ام کرده.میخواد از پژوا استفاده کنه.
کسری-خوب که چی؟یه دختر بچه ست دیگه!
با حرص زبونم و روی دندونام کشیدم و گفتم-کسری میدونم سرباز نمیشه،اونا از ژن بی نقصش استفاده میکنن.

کسری- یه نفر که به کارشون نمیاد.
من تا کی میبایست حرص این ساده لوحی بیش از اندازه ی کسری رو بخورم؟
من-کسری اونا یه لشگر میخوان.اونم برای 30 سال دیگه.اگه موفق بشن دنیا به هم میریزه.میفهمی؟
کسری-یعنی آرماگدون؟(آرماگدون نبردیست بین مسیح و زد مسیح که به مابوس مشهوره و پیشگویی شده این آخرین نبرد دنیاست.)
دیگه عصبانی شدم-کسری!میشه توهم نزنی؟
کسری سرشوانداخت پایین.
فهمیدم دوباره تند رفتم.آروم گفتم-کسری یه چیزی بدتر از آرماگدون.یه چیزی شبیه جهنم.........

کسری -قدم بعدیشون چیه؟
همون طور که موها ی سرمو با حرص میکشیدم گفتم-چه میدونم فکر کنم بچه دار کردن پژوا.
بچه شون میشه تو مایه های لیلا.واییییییییی لیلا.خدا کنه پای اونو وسط نکشن!
#سازمان اطلاعات/تهران/4:45 دقیقه عصر#
سرهنگ نگاهی به بهترین مامورش کرد و با افتخار گفت- میدونم موفق میشی.
پسر جوان احترام نظامی گذاشت و با لبخند از اتاق سرهنگ بیرون اومد.

سهیل کنارش رفت وگفت-چیه خوشحالی.
مرد-آره بالاخره بهم اعتماد کردن.

سهیل-نمیترسی؟

مرد-نه.

سهیل-امیدوارم.
پژمان که دم در دفتر ایتاده بود و داشت مرد رو نگاه میکرد فقط تونست از روی فرم مرد اسمشو بخونه.

یوسف پارسی.

**************پژوا(مینا)*****************
به زور پلکامو باز کردم.یه خانم کنارم نشسته بود.موهای طلایی رنگ کرده اس از زیر شالش بیرون ریخته بود و آرایش زیادی کرده بود.یه لبخند مهربونم روی لبش بود.
وقتی دید دارم بررسیش میکنم لبخندش رو عمیق تر کرد و گفت-حالت خوبه عزیزم؟
فقط سرمو تکون دادم.نمی دونستم کجام.رو به زن با صدای گرفته ام گفتم-کاوه کجاست؟
زن با قدم هایی بلند از اتاق بیرون رفت و با کاوه برگشت.چشماش نگران بود ولی من چشمای پژمانو دوست داشتم.بیخیال پژمان شو پژوا.اون بهت خیانت کرد.حالا که فکر میکنم میفهمم چه بازیگرد قابلی بوده!
خانمه یه نگاه عمیقی بهم انداخت و شروع کرد به سوال و جواب کردن من.فقط هرازگاهی یه نگاه به کاوه مینداختم تا ببینم جواب بدم یا نه.تقریبا تمام ماجرا رو از اول براش گفتم.
ازم تشکر کرد و خارج شد.کاوه هم دنبالش رفت.
بعد از چند دقیقه حس فضولیم اوج گرفت.رفتم دم درگوش وایستادم.
صدای اون خانمه اومد گه گفت-تنها راه آرامشه.

کاوه- باشه.
بعدش یه صدای آشنا اومد که گفت-بارداری براش مشکلی نداره؟برای بچه مشکلی پیش نمیاد.
زن-نه مشکل خاصی برای بچه نداره ولی مادر ممکنه افسردگیه حاد بگیره.
بدو بدو رفتم توی تخت دراز کشیدم.
با من که نبودن چون من که نمیخواستم بچه دارم شم...پس با کی بودن؟
در اتاق باز شد و کاوه و بعدش نیما اومدن تو.پس اون صدای آشنا مال نیما بود؟
نیما با همون استایل خاص خودش بهم نزدیک شدو گفت-سلامت کو؟
با این که شبیه بابا بود ولی حس آرامش نمیداد.ترسناک بود.

تندی گفتم-سلام.
نیما سری تکون داد و به کاوه گفت-میبریش کرمان.
کاوه سری تکون داد.
نیما از جاش بلند شد و گفت-دفعه آخرت باشه توی تخت بیمارستان میبینمت.
سرمو تند تون دادم.
همه شجاعتم دود شده بود.کلا توی این چند وقت حس کرده بودم خیلی مظلوم شده ام.
کاوه یه برگه رو توی جیبش گذاشت و گفت-از این به بعد دیگه مرخصی از کارای cvu.
از خوشحالی تند سرمو تکون دادم........

#سازمان امنیت ملی/آمریکا/واشنگتون#
مرد با عصبانیت وارد جلسه شد و پوشه ای رو روی میز کنفرانس کوبید و داد زد-این مرد داره چه غلطی توی سازمان من میکنه؟
چند لحظه سکوت همه جا رو فرا گرفت.چند لحظه بعد پسر جوانی LCDاتاق رو روشن کرد و گفت-قربان لیلا قصد برقرای ارتباط داره.
مرد لباهاشو با زبونش نم کرد و گفت-وصل کن.
بعدش روی صندلیش نشست.لحظه ای بعد تصویر لیلا ظاهر شد.
لیلا-فرمانده من الآن کاوه و پژوا رو دیدم.حال پژوا خوب نیست.به احتمال زیاد دچار بیماریه عصبیه.دکترش گفت(بیمار دچار یک بیماری هست که شخصیتش تفکیک شده.به خاطر همین خیلی راحت توی cvuکار میکنه.یه شخصیت داره که خونسرده و جون آدما براش اهمیت نداره و شخصیت دیگه اش یه دختر ساده ست.اون سعی داره شخصیت ساده اش رو پشت شخصیت خونسردش مخفی کنه)فرمانده به نظر من با این ضعف بچه دچار بیماری ژنتیک میشه و بدون نقص نیست.
فرمانده ایستاد و گفت-پس حذفشون کن.دیگه نمیخوام این دختر رو ببینم.کاوه رو هم برگردون.همهی وقتمو برای یه دختر هدر کردم.لیلا برگرد یه دختر سالم پیدا کن.تکرار میکنم بدون نقص ژنتیکی...

لیلا-بله فرمانده.
************************************کاوه****** ********************************
برگه ی اخراج مینا از cvuرو گرفتم.خوشحال بودم که حداقل مینا نجات پیدا کرد.برگه رو روی هوا تکون دادم و به سمت مینا که توی ماشین نشسته بود رفتم.در رو باز کردم و نشستم.لبخندی زدم و برگه رو دادم دست مینا و گفتم-اینم برگه ی آزادیه شما.

ماشینو روشن کردم و به سمت خونه حرکت کردم.
در رو باز کردم و گفتم بفرمایید تو.مینا بدون توجه از کنارم رد شد و رفت توی خونه.یعنی قشنگ روی اعصاب بود.ولی حیف مریض بود.
طبق عادت زنگ زدم غذا بیارن.رفتم توی اتاق دیدم خوابیده.پتو رو کشیدم روش.اومدم برگردم که دستم خورد به آباژور و افتاد روی زمین و هزار تیکه شد.برگشتم سمت مینا که اگه ترسید آرومش کنم که دیدم از جاش تکون نخورده.این بشر چقدر خوابش سنگینه.
با خیال راحت تیکه های آباژور رو جمع کردم و ریختم توی سطل زباله و ار اتاق رفتم بیرون.روی مبل نشستم خواستم تلویزیون رو روشن کنم که زنگ خونه رو زدن.
آیفون رو برداشتم-کیه؟
صدای مردی توی آیفون پیچید-از پیتزا .....اومدم.
من-بله بفرمایی تو .
در رو زدم ومننتظر شدم تا برسه در ویلا.در رو باز کردم و غذا رو گرفتم.از توی کیف پولو برداشتم بدم که با لگدی که توی شکمم خورد شکه شدم.به کمر افتادم روی زمین.مرد از گیجیم استفاده کرد و اسلحه اش رو طرفم گرفت.
زنی از در وارد شد.به حدی زیبا که زمانی دوستش داشتم.با بادیگارداش وارد شد و به سمت من اومد.

زن-پژوا کجاست؟
فقط تونستم بگم-لیلا... .
☻رمــــــان پـــــژوا و پـــــژمـــــان☻(تموم شد)
پاسخ
 سپاس شده توسط Adl!g+


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: ☻رمــــــان پـــــژوا و پـــــژمـــــان☻ - Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ - 22-07-2014، 14:28

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان *کدام چوب کبریت* طنز ، هیجانی ،کلکلی ، عاشقووووونه و ... خلاصه همه چی تموم
Heart ♥•♥رمــــان به خـاطـر رهـــــــــا♥•♥(تموم شد)
  رمان دختر سر کش(تموم شد)
  رمان من یه پسرم (قسمت اخر تموم شد)
Heart رمـان پـشـت یـک دـیوار سـنـگـی(تموم شد)
  رمان هیشکی مثل تـــــ♥ـــو نبود(تموم شد)
Heart رمان آن نیمه دیگر(تموم شد)
Heart ❤رمـان قـلـب سـنـگ مـغـرور❤(تموم شد)
  ❤رمـــان عـــشـــق ســـوم مـــــــن❤(تموم شد)
  رمـان چـادرت را مـی بـویـم(تموم شد)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان