ما پاییزو برگای زردیم
گل شالیز فصلای سردیم
مثل ما تو نسلای بعد نیست
ذاتی پاک و حرفای سنگین
تصویر اصلی و رسما بگیر
تصویر قلبیمو حسرت ببین
اول یه لایک
دوم
مثه تورو خوابوندیم زیاد ....
یه گله بااین شکل میریم به باد......
پس بامابحث نکن اوستاد
نعره برداشتم
که ماه امد
مرد جنگاور سپاه امد
چگوارای بی کلاه امد
گرچه یک بی چراغ شبگردم
همچونان با زبان شعرو غزل
همچنان مثل گنده لات محل
همچنان
هندوانه زیر بغل
شور این قصه را دراوردم
راستی هندوانه ها افتاد
...
دوباره شب رسیدش منم و خودم و خدات
یه کامه ته نشینش بدن شل رو دوپام
من را به من پس بده
مصدق کجایی؟
احمد اباد من رل به من پس بده!
مصدق کجایی؟
مصدق کجایی؟
دودست لباست کو مرد؟
دو دست لباست کو؟
نفس تنگی از ننگ و جنگ
سیاست خو!
اه هههههها مصدق
بعد از کرامت
تفنگ شد
بعد از تو
نفس
در سبد
حبس شد
بعد از تو روی
تپه های خون
بیژن
بیجان
شکفته شد
نفس ها شکنجه شو
نه کوه بود
نه سود بود
سه چیز بود
گلوله بود
گلوله بود
گلوله بود
...
منو گریه در اغوشه تو
وگریهو گوشی خاموشه تو
امدی جانم به قربانت ولی//
توهم که حتی توی این شرایطم پر...ی.و...دی.....
توهم که هردفه که مارو میبینی پ..ر...یو....دی
ینی ته پاییزتو جوری جر میدم عشق کنی
سرتو بگیر بالا ..
آب که توی دستمه
یه مسته لمس مسخره
یه خسته از همه
با خنده میگه بسمه
کی عین من
نعره برداشتم که ماه امد ....مردجنگاور سپاه امد ...چگوارای بی کلاه امد..........
نه نا نه نه نا نه نه نه
فردا رو نمیخوام
واسه فردا
این همه راهو نمیام