انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ]
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57
تیر مژگان و کمانِ ابروَش
عاشقان را عید قربان میکند
من همه قصد وصالش میکنم
وان ستمگر عزم هجران میکند
از وفاها هرچه بتوان میکنم 
وز جفاها هرچه نتوان میکند
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بی تو به سر نمی شود
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک بر آرم
به گفت و گوی تو خیزم، به جست و جوی تو باشم
من تو باشم تو پاي تا سر تو
زندگي گر هزار باره بود
بار ديگر تو بار ديگر تو ..
وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او

تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را
اگر تو با من مسکین چنان کنی جانا 
دو پایم از دو جهان نیز در کشم بی تو
پیام دادم و گفتم بیا خوشم می دار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو
ورنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی
زندگی تجربه‌ی تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه
و اندازه‌ی یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم ..
منِ بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من هرگز نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی 
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم
گرچه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم
تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم
نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی 
همچنان بر  سر آنم که وفادار تو باشم
خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
که نشاید که تو فخرِ من و من عارِ تو باشم
من فدای تو به جای همه گل‌ها تو بخند
تو بمان با من، تنها تو بمان!
در دل ساغر هستی تو بجوش ..
شبِ نبودن تو قد کشیده است کنارم
شبی که سایه دوانده‌ست روی صبر و قرارم

شبی که آمده از روزهای خاطره‌خیزت
شبی که آمده از انتظار روزِ شمارم

شبی که آمده با آیه‌های وحشت و حیرت
شبی که آمده تا پلک روی هم نگذارم

شبی که آمده با ابرهای دلهره‌زایش
که من دوباره بترسم، که من دوباره ببارم

شبِ نبودن تو مردنی‌ست سخت و نفس‌گیر
شبِ نبودن تو شیونی‌ست روی مزارم

تو نیستی که ببینی شب نبودن خود را
تو نیستی که بگویی چگونه تاب بیارم

خزان خزانِ بزرگی‌ست بی‌مروّت و بی‌رحم
تو نیستی، خبری نیست از امید بهارم

شبِ نبودن تو، آه این همیشه‌ی غمگین
شبِ نبودن تو، آن شبی که دوست ندارم
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57