انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ]
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57
در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش ..
شادمان باش ولی حال مرا هیچ مپرس
آنچه غم بر سرم آورد نمیدانی چیست
گفتم از عشق تو دلخون شده ام، خندیدی
ناز پرورده ای و درد نمیدانی چیست
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزرده گزند مباد
دل خودش رفت و خودش در انتظاری کهنه سوخت
در میان معرکه آتش بیاری کهنه سوخت
یک زمستان طی شد اما زیر سقف کلبه ای
یادگاری های انبوه چناری کهنه سوخت ..
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست

دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
تموم نمیشه کوچ من به کوچه‌ی خیال تو
می‌خوام تموم لحظه‌هام بشن دوباره مال تو

بذار شبیه هم بشن دقیقه‌های خسته‌ام
فقط تو رو صدا کنم با این لبای بسته‌ام

نمی‌شْنوی صدامو از میون این شلوغیا
چه سخته باورت بشه حقیقت از دروغیا

تو بی‌خبر شدی از این شکنجه‌گاهِ غربتم
تموم شد اون شبایی که می‌شِستی پای صحبتم

چه زود گذشتی از دل کسی که عاشق تو بود
همون که از نگاه تو، هزار و یک غزل سرود

قسم نمی‌خورم ولی بدون هنوز تو سینه‌می
نمی‌شه از تو بگْذرم که عشق آخرینمی
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
یاد باد آن که چو چشمت به عتابم می‌کشت
معجز عیسویت در لب شکرخا بود
یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
دلم شبیه درخت، آنچنان پر از مهر است
که سایه از سرِ هیزم شکن نمی گیرم
که ام؟ مبارز سستی که در میانه جنگ
به دست دشمنم افتاده است شمشیرم
به چاره سازی مت اعتنا مکن، من نیز
یکی از آن همه بازیچه های تقدیرم
بهار، بی تو رسیده ست و من چو مُشتی برف
اگرچه فصل شکوفایی است، می میرم.. 
می خرامی و نمک از تو فرو می ریزد
قدمی نه که خرم از تو به خروار نمک
نمکی ریخته ای بر دل ریش سید
گرچه دل سوزدش اما کشد آزار نمک
کجایی ماهیِ آرامِ اقیانوس؟
به من  برگرد، این دریای غم، لبریزِ دلتنگیست
اگر چیزی بدست آورده ام از عشق می بخشم
غزل هایی که خود سرمایه ناچیزِ دلتنگیست
در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد
همانا مرگ، پایانِ سرورآمیزِ دلتنگیست
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57