انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ]
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد

جز غم که هـزار آفــرین بر غم باد
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
میترسم از آن روز که دیوانه نباشی
هی پست کنم عمرِ عزیزم درِ خونت
یک عمر کسی در بزنه خونه نباشی
یك دست آوازی ندارد نازنینم

ما خامشان این دست های بی دهانیم

افسانه ها ،‌میدان عشاق بزرگند

ما عاشقان كوچك بی داستانیم
مهّیا می شود دفتر برای شعر و نقاشی
و می خواهم که بنشینی مونالیزای من باشی

به خود گفتم چه زیبا می شود نقش تو در کاغذ
تو از چشمان جادویت برایم بیت می پاشی

قلم مویم به رقص آمد،دلم لرزید و ویران شد
شبیه قلعهٔ بم در سرانجام فروپاشی

به قدر وسع خود آخر کشیدم روی ماهت را
نمی گنجد ولی زیبائیت در بوم نقاشی

اگر چه مثل طراحی نوشتن از تو مشکل شد
نوشتم عاشقان هرگز نمی خواهند پاداشی
یاری که با قرینی الفت گرفته باشد
هر وقت یادش آید، تو دم به دم به یادی
گر در غمت بمیرم شادی به روزگارت 
پیوسته نیکوان را غم خورده اند و شادی
چون گل روند و آیند این دلبران و خوبان
تو در برابر من چون سرو بایستادی
یک جام با تو خوردن
یک عمر مِی پرستی
یک روز با تو بودن
یک روزگار مستی ..
یا رب به خداییِ خداییت، وانگه به کمال پادشاهیت
کز عشق به غایتی رسانم، کو ماند اگر چه من نمانم
مردمان بخرد اندر هر زمان
راز دانش را به هر گونه زبان
گرد کردند و گرامی داشتند
تا به سنگ اندر همی بنگاشتند ..
دیدی که وفا به جا نیاوردی
رفتی و خلاف دوستی کردی 
بیچارگیم به چیز نگرفتی
درماندگی ام به هیچ نشمردی
یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
در خود کــه ناگزیــری دریـــا ببینی ام
شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینی ام ..
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57